برای تماشای نمایش و رسیدن به سالن ، چندین پله را در مسیر نیمه تاریک و رو به سمت زیر زمین طی کردیم، انگار آغاز و مقدمه ای باشد برای ورود به سرزمین موشها.
داستان روایت نظام توتالیتر و سلطان مداری است که به ترفندهای مختلف در حفظ حکومت ایدئولوژیک خود می کوشد . خواه با دشمن تراشی (وجود گربه ها) ، خواه حذف اندیشههای متفاوت و ایدئولوژیهای مخالف خود- همان طور که خطر "او" را بیش از بیماری .....می داند .
البته در طول داستان و از روایت موشکین متوجه می شویم که رویارویی با جهان آزاد به مراتب کم خطرتر از دنیایی انحصاری بود با دامنه قدرتِ بی حد خودسرانه و گسترده ی سردمدارانش.
حکومتی که در کلیه عرصههای زندگی مردم و حریم خصوصی افراد دخالت می کند.
ساختار داستانی مدور بسیار مناسب این داستان بود .توسعه ی شخصیت موشالیزا که دیگر آن کودک در آرزوی ازدواج ابتدای داستان نبود و همچون ملکه ی پیشین، سرسپرده و ناآگاه در آرزوی جلب رضایت ماموشینای پیر.
شاید بالشخصه دوست داشتم از سبقه ی حاکمان بیشتر بدانم- چون در طی نمایش در حال صدور احکام حکومتی و یا توجیه عملکردهایشان بودند .بدانم جهان
... دیدن ادامه ››
پیش از آنها چگونه بود و سیر تحول شخصیت آنها تا خودکامگی مطلق چگونه.
رویارویی موشیکا و موشکین در انتهای کار رویاگونه و دلچسب بود ، رویایی دریاگون و جاری که جای تمام چنگال های اهریمنی نشسته بر جانمان در طول زمان را برای لحظاتی شست و با خود برد.
تا حدی این نمایش مرا یاد دوران کودکی و ماهی سیاه کوچولو هم انداخت .آنجا نیز ماهی کوچک به جان آمده، دلزده از تکرار، سفرخود را به سمت انتهای جویبار و دنیایی نو آغاز می کند ،همچون موشکین . هر دو قهرمان کنشگرانی بی باک هستند که به صورت انفرادی قدم در مسیر شناخت می گذارند . در مورد موشکین این آگاهی، ناخواسته و در مواجهه با رسانه هایی به جز آنچه مورد نظر و سلیقه حکومت بوده است اتفاق می افتد.
ما نیز همچون بچه موش ها تئاتری را مزه کردیم که ترکیبی از طعم ها و مفاهیم مختلف را در خود داشت : عشق، جسارت و جرئت و شهامت ، آزادی .....
دست مریزاد