نگاهی به نمایش «پدر» به کارگردانی آروند دشت آرای
آلزایمر هاپکینز، آلزایمر کیانیان
ابراهیم عمران
بعد از درخشش آنتونی هاپکینز و اولیویا کلمن در فیلم پدر و خاطره خوب از بازی ها، بسیار سخت است با این پس زمینه به تماشای نمایش «پدر» به کارگردانی «آروند دشت آرای» نشستن. همانقدر که کارگردانی فیلم پدر برای فلوریان زلر ریسک بزرگی بود که از آن موفق بیرون آمد؛ برای مخاطبی که فیلم را دید طی یک سال قبل؛ چالش ذهنی ایجاد می کرد و ناخودآگاه قیاسی صورت می گرفت. هرچند در دو مدیوم متفاوت سینما و تئاتر. با این پیش و پس زمینه فکری تیم این نمایش به باورم تا حد زیادی سربلند بیرون آمد
رضا کیانیان با طنازی خاصی و با بهره مندی از تجربه فیلم «کفش هایم کو» پوراحمد که آن هم درباره آلزایمر بود؛ توانست مخاطب را در صندلی بیحرکت و بینگاه کردن به ساعت نگاه دارد. قصه پرغصه فراموشی برای خانواده هایی که درگیر آن هستند بسیار درداور است و باید دید و از نزدیک مشاهده کرد چه رنجی طرفین
... دیدن ادامه ››
می برند. لحظه هایی که آندره داستان گریه می کند و دردی عظیم از فراموشی را به دوش می کشد یا بی قراریهای دخترش (لیلی رشیدی) را مخاطب می بیند؛ نمیتواند بیتفاوت از کنار آن بگذرد. هر چند متاسفانه مخاطب کمی نا آشنا به قصه نمایش نامه در برخی دقایق اجرا میخندد؛ که به باورم تمایز بین طنازی نقش و اصل داستان را در نمییابد.
فشاری که فرد دارای فراموشی در ناخودآگاه ذهنش تحمل می کند و یارای بیان آن ندارد؛ آنچنان دردآور است که با موسیقی صحنه و دکور بجا، همخوانی درستی پیدا می کند. مخاطبی که فیلم تحسین برانگیز زلر و بازی اسکار به ارمغان آورده سر هاپکینز هشتاد و چند ساله را دیده است؛ فضای آن آپارتمان و این صحنه تئاتر را ممزوج میکند در ذهن. ترجمه سلیس اثر و واژگان ادا شده بازیگران در کنار کارگردانی هدفمند دشتآرای برای مخاطب دلنشین از آب در آمد.
هر چند به شخصه بازی سعید چنگیزیان با آن پس زمینه ذهنی مخاطب از او را کمی اغراق شده می بینم با همه تلاشی که کرد تا نقش را در آورد. برعکس حضور سوگل خلیق با کمی دیالوگ را پربارتر می بینم. حضوری که در کنار کیانیان تکمیل شد. و عصبیت و رنج پدری را نشان داد که یارای مقابله با بیماری را ندارد. ساعت و دقیقه به دقیقه برایش تالم روحی دارد. هرچند خود آنچنان آن را متوجه نباشد.
به باورم لیلی رشیدی در کارنامه تئاتریاش باید این نقش را یکی از ماندگارترین کارهایش بداند.
ادای درست واژگان و حس درماندگی را عالی و بی نقص ادا کرد. هم زندگی میخواست در لحظه و هم نوعی فرار از درد و رنج پدر. همه اینها در کمتر از یک دقیقه اتفاق میافتاد. به خاطر آورده شود آنجایی که چای مینوشد و فارغ از رنج پدر است. یا سر میز شام انگار کل غم عالم او را در بر گرفته است. نمایش پدر را باید دید. باید پیشنهاد داد به خانواده هایی که با این بیماری و بیمار درگیرند. شاید کمی از آلامشان کاسته شود. درد را درمانی نیست.
ولی میتوان برای روزهایی هم با این بیماری رفاقت داشت. آنسان که دختر و پدر با هم برای لحظاتی خوش بودند. برای دقایقی هم انزجار از هم داشتند. چارهای جز کنار آمدن نیست و شاید هم پناه بردن به خانه سالمندان. تعارفی در فرجام این بیماری نیست. شاید فقط کمی بهتر و افزونتر بتوان آن را فهمید و فهماند. نمایش پدر میتواند به اندازه فیلم پدر در ذهنها بماند. برای بازیگرانش هم کارنامهای درخشان نام گیرد. راستی مگر می توان کتمان کرد نمایشنامه ای جهانی زمانی جهان شمولتر میشود که با خرده فرهنگهای هر جغرافیایی عجین شود. که این مهم با بینش و نگاه کارگردان و بازیگران ایرانی انجام شد. هرچند بسیار غیر ملموس و زیر پوستی با درایت کارگردانی ایرانی