مرا ماندهست در دِل آرزوی خوابِ کوتاهی
صدای پایههای تخت میآید هر از گاهی!
که میخی میکِشد از پایههای تختِ من گویا،
به هرجا میکِشد از دستِ من بیچارهای ، آهی!
چهلسال از چهلسو بستهام دَر را ولی افسوس
که این وامانده پیدا میکُند از روزنی راهی !
گمان کردم که کُشتم دشمنِ خود را و جان بُردم
ندیدم خُفته در گهواره دارد طفلِ خونخواهی!
تورُّق کردهام تاریخ را صدبار و در وِی نیست،
که از خشمِ رُعایا رَسته باشد عاقبت شاهی...
#حسین_جنتی