شعری می سرایم بر تن دیوار همواره بی تاب نوازش های عاشقانه،در وصف بیداری دو باره ی این دیوار بی تنهایی
سرشار از تب تند تنهاییهامان.
(عاشقانه ای برای دیوار)
تمام کج راهه ی دیوار را،تا ثریا که نه
تا دیدار تو رام رام گویان گفتم و گذشتم
گاهی رؤیایم رؤیای یوسف شدو برآورده
و گاهی دون
... دیدن ادامه ››
کیشت شدم و بد آوردم
عیسی نوشت:تو به بهشت میروی حتی اگر سنگ باران شوی
اما هیچ وقت انجیل نخواندم!
حالا رسیدم به تو
در آیینه ی نگاهت شالیزاری بود
راز انگیز و همیشگی
آینه شدی برایم
و هنگامی که قرص درشت قرمزی در دریا شسته می شد
مادران مسخ شده از مرگ فرزندان،درد زایمان می کشیدند
خنکای خیال دلم:
پر از راه بودم و به بیراهه ی تو کج کردم
ساعت از نیمه شب گذشت
بی خانمان ها یا خواب بودند و یا در حال رفتن می مردند
عارفان که نه،مرتاضان زندگی را به سخره گرفتند
و من سجده کردم در برابر خدایانی بی سخن و مسخ در برهوت برهنگی
(مجازی بودنت را دوست دارم)
روزگار در گیر و دار حول بود و عجیب و مبهم
(مجازی بودنت را دوست دارم)
روزگار هیچ چیز واقعی نشان نداد
حال امشب بی آن که مژه بر هم زنم نگاهت می کنم
تو دوست داشتنی ترین آخرین فنجان قهوه ای.