دلم میخواست درکوچه پس کوچه های شهر درپی یار بگردم تا مرادردیار عاشقان جای دهد نیافتم.نا امید شدم سرخورده ازدر بدری خودبه اخر کوچه رسیدم نام کوچه هنر بود .اری هنر اشناس ولی چگونه به اینجا رسیدم . شلوغ بود همهمه شادی چه خبراست. یکی که گویاازاهالی ان کوچه هنر بود گفت مگر نمیدانی جشنواره است تو اینجا چه میکنی کفتم راه راگم کرده ام ببخشید کفت برو درکنار این دیوار بنشین شاید کسی دلش به رحم ایدونان درکف تو گذارد
از: احمد نیکوگر