بخش سوم و آخر تحلیل (دو بخش پیشین پایین تر نوشته شده است)
در پرده دوم‌ نمایش هم تعارضات بین واقعیت و حقیقت در روابط انسانی بیان میشود.
نمونه کلی اش که در نامگذاری آدولف بود در پرده اول بیان شد.
۱. پییر همیشه نقش استاد دانشگاه و انسان فداکار را بازی میکند که برای سعادت بشر و بالابردن سطح فهم شاگردانش تلاش میکند در حالیکه در انتهای نمایش میفهمیم او‌ با پا گذاشتن روی سر همسرش و دزدیدن تز دکترای ایشان ‌و‌ محول کردن کل مسئولیت خانه و بجه و خرید و غیرو به همسرش بدینجا رسیده بدون اینکه کوچکترین تقدیری از همسرش بکند و حتا از بردن همسرش پیش دوستانش شرم میکند چون همسرش بخاطر زایمانهایش اندام پیشین را ندارد.
۲. کلود که با فرانسواز مادر الیزابت و‌ ونسان سالهاست که روابط عاشقانه دارد بدون اینکه آنها را باخبر کند و فرانسواز هم که در حقیقت مادرخوانده اوست در این عشق آتشین میسوزد ولی در تعارضی نمادین کلود از فوت هنری پدرخوانده اش که راه رسیدن به فرانسواز را برایش هموار کرد ناراحت شده است!
۳. ونسان و آنا که با هم هیچ مشکلی نداشته اند ناگهان تعارضاتشان آشکار میشود. آنا مدتهاست که میداند مکود با مادر ونسان‌ میخوابد و او‌ را آگاه نمیکند و ونسان هم در یک شوخی عجیب میگوید که به حلال زاده بودن فرزند آنا شک دارد.
در کل در این پرده از نمایش هم میبینیم که مردم چیزی را بعنوان حقیقت ... دیدن ادامه ›› میپذیرند که قانون جامعه شده مانند پروفسور بودن و با تواناییهای خودش به پروفسوری رسیدن پییر در حالیکه در اعماق ناخودآگاه میداند که بدون الیزابت هیچکدام ممکن نبوده ولی این حقیقت انکار میشود و‌از الیزابت عذر نمیخواهد جون این دیگر نرمال و برای جامعه طبیعی است.
پایان تحلیل نمایش