وحشتناکه. انگار دارم روی پرتگاه راه میرم. هر لحظه ممکنه یک چیز کوچکی بفهمم که منو تبدیل به یک آدم رذل کنه. دارم روی یک طناب باریک راه میرم، خودمو در زمان حال نگه میدارم، از آینده هم نمیترسم، ولی از گذشته هراس دارم. از سنگینیش میترسم. میترسم که تعادلمو بهم بریزه و منو با خودش ببره پایین... دارم میرم تا با خودم روبهرو بشم ولی نمیدونم مقصدم درسته یا نه.