ایده ی کار جالبه.اون فضایی که نویسنده انگار هر لحظه در حال زایش شخصیت هاست و خودش هر لحظه ای صدای توی سرش میخواد یه وجه دیگه از شخصیت داستان
... دیدن ادامه ››
رو فعال می کنه ولی در آخر همه ی اون ابعاد یه هدف دارند و به یه تصویر واحد از شخصیت میرسیم.دیالوگ ها در مواجه با مرگ عمیقن ولی توی فرم شلوغ اجرا گم میشه.شخصیت های دوم و سوم همسرش و معنی لب خونی رو من متوجهش نشدم.اون جاهایی هم که فضا به سمت اشارات تاریخی میره خب با توجه به دوری ذهنی من از اون دوره و فرهنگ ارتباط برقرار نشد.غافلگیری ها به موقع و خوب دراومدن.من کلا با این فضای گفتمان نویسنده و شخصیت هایی که داره میسازه حال میکنم.مثل کارهای براهنی یا اون تصویری که موراکامی از هویت خود شخصیت های داستان میگه که از یه جایی به بعد اونا خودشون کارو میبرن جلو و انگار ژنرال اصلی نویسنده بود.شجاعانه بود اجرا.خسته نباشید.