شاید انتخاب ژانر کمدی سیاه برای این کار کمی اغراقآمیز به نظر آید ولی باتوجه به اینکه رئالیزم روزمره از زندگی خودمان را به تماشا مینشینیم، به طریق اولی میتوان به این نتیجه رسید که زندگیهای تکتک ما زیر سقفهای این شهر دودی کم و بیش تجربهٔ زیستهٔ یک کمدی سیاهِ در جریان است. خانوادهای پرجمعیت ولی عقیم که حالا خلاصه شده است به یک وارث نهایی دهه هشتادی که فارغ از ملاحظهکاری و محافظهکاریهای نسلهای پیش از خودش، بیش از آنکه فکر کنیم میبیند و قضایای اطرافش را در یک جملهٔ کامنتوار خلاصه میکند. این نسل، میل به دیده شدنش را مخفی نمیکند؛ برخلاف پیشینیانش که ریاکارانه طریق زهد پیش گرفتهاند و هرآنچه عربیست، به غلظت بیان میکنند تا آگاهیشان از اعتقادات مذهبی را به رخ بکشند و هرجا که کم میآورند، به قصد ختم قائله، طلب فاتحه و صلوات میکنند و اینگونه لحظهای فراغت فراهم میآورند که بتوانند پاسخی برای علاج کژرفتاریهایشان بیابند؛ نسل ریاکاری که از پس عقدههای دوران کودکی و نوجوانی، پرهیزگاری پیشه کردهاند حال آنکه با پوشش موجه خود و شعار شریعت مداری، کلاهشرعی میدوزند و بر سر هر آنچه باب میلشان است میگذارند.
ورثهای که از بزرگ تا کوچکشان و از متشرع تا معتادشان فقط در پی چنگ زدن به میراث خانوادگی هستند در اطراف ما کم نیست. سنتهای پوسیده که اغلب، ریسمانیست برای مرد محورانه بودن و زندگی مردسالارانهٔ یک خانوادهٔ سنتی، همیشه باری بوده است بر دوش زنان و دختران این قبیل خانوادهها.
خانه روشنی به قلم نوشین تبریزی و به کارگردانی بابک قادری توسط بازیگرانی چون مرضیهٔ صدرایی، فیروز حیدرزاده، مسلم گلچین، مهناز و شهناز نوروزی، بهداد قادری، مهسا ایرانیان، آیلار نوشهری، عقیل بهرامی، پژمان عبدی و مبینا هادی نمایشی تک پردهایست که بیتکلف به مسائلی میپردازد که مبتلابه بسیاری از ماست.
بازیهای روان و بعضاً همراه با بداههگویی بازیگران درخشان این نمایش همچون مرضیه صدرایی و مهسا ایرانیان و فیروز حیدرزاده، مخاطب را طوری با
... دیدن ادامه ››
خود همراه میکند که از ابتدا تا انتهای نمایش، گذر زمان احساس نمیشود.
قاببندیها و میزانسن نمایش بهشکلی است که با محوریت مرضیه صدرایی در وسط کادر صحنه، حرکت و تلاطم حضور بازیگران بر روی صحنه مدام درحال تغییر است و این تغییر هم در خدمت متن است و هم در خدمت توازن صحنه. حفظ این توازن در طول اجرا به اندازهای دقیق است که اگر عکسهای تصادفی از صحنهها گرفته شود، ترکیببندی کادر عکس نیز متوازن و گویا خواهد بود.
پیدا کردن و ساختن لحظات طنز در موقعیت فاجعهباری همچون فوت یکی از نزدیکان، راه رفتن بر لبهٔ تیغ است زیرا در صورت افراط یا تفریط هر آن بیم آن میرود که کار به ورطهٔ لودگی بغلتد با این حال، هوشمندی کارگردان در هدایت بازیگران و کاربلدی تیم بازیگران راه را بر حدوث این نقصان بسته است و درنهایت کار به شکلی مطلوب جمع میشود.
با دیدن این اثر میتوان تفاوت یک کار حرفهای روان را با آثار به اصطلاح فاخر پرهزینه به چشم دید.
حامد قاموس مقدم