پس از چندین ماه پیاپی تاتر ندیدن، به توصیه دوستی به تماشای این اثر نشستم. دست به نقدم تنبل شده بود اما به دلایل رنگارنگی آن قدر به وجد آمدم که این چند خط را تقدیم کنم. از نگاه منِ متوجه بر جنبه ی اجتماعی این اثر، کند و کاو بزرگان واقعن ساده نیست. بویژه که آن بزرگ، خودش کاوشگر روان بشر-هرچند به شیوه های اولیه و با کمک اصطلاحات ابتدایی علم روانشناسی- بوده باشد.
به لحاظ متن و دیالوگ ها، خوشحالم که تلاش نویسنده بر ساده سازی مفاهیم پیچیده روانشناسی فرویدی بود، و شادمان ترم که نقش آفرینان، چه فروید لذت جو (آقای دل افکار) و چه فروید مسلط بر خود و جایگاه خود (جناب محدث) و چه بانوی گرامی در جایگاه دخترش آنا و معشوق و .. هرسه توانمندیهای بازی را به خوبی روی صحنه آوردند.
به لحاظ نور و صحنه و هر آنچه صحنه پردازی را شامل میشود، مهم ترین وجه این اثر در مینمیال بودن فضا خلاصه میشود. گرچه وجود برخی المان ها همچون عصای خاخام تک بعدی متعصب و صندلی زیگموند و شاید یک سکو(تخت و تابوت) ضروری است، اما برای القای حالت کما یا کابوس، مونیتور حاوی ستاره ها چندان انتخاب درستی برای القای حال محتضر به مخاطبان نیست.
از آن سو، مواجه های زیگموند با خود- با خانواده و با معشوق- با همکار- و با دین، با دقت نوشته و ارائه شده
... دیدن ادامه ››
است. وضعیت پدرسالارانه ی پروفسور را در ارتباط گیری سرد با جانشین جوانش یونگ نمیشود ندید گرفت، هرچند لزومی به پر رنگ کردن نگاه یونگ در زمینه ی دین هم در این بین، ضروری به نظر نمی رسد.
در کل، اعتراف میکنم، گنجاندن یک عمر پر از پژوهش و ابداع و کاوش، تنها در یک ساعت صحنه و متن و یازی و موسیقی ساده نیست. این نمایش، یک کار اثرگذار و جان دار است که در وانفسای بی پژوهشی در تولید تاتر، مشخصا از سه متخصص فن بهره مند شده و خوشبختانه محرک تماشاچی برای بررسی بیشتر زندگی پدر روانشناسی سده بیستم است. جناب کوروش نیا و گروه، سپاس فراوان!