ما که دست نداریم میوه بچینیم ... جنگل ما که میوه نداره .
سه شنبه شب به تماشای سگ گرافی نشستم . یک تاتر پست مدرن سورئالیستی که با استفاده از ویدیو پروژکتور موسیقی و طراحی نور مارا به جهانی دیگر می برد. در چنین آثاری زبان از کارکرد اصلی خود (ارتباط و پیام رسانی) دور می شود و در خدمت معنا قرار می گیرد تا با فضاسازی ، سطح دیگر از وجود مخاطب را نوازش کند . سورئال فرای حقیقت را تبدیل به حقیقت منطقی خودش می کند . آنجا که بدن بازیگر ابژه ای فراتر از انسان خواهد شد.اما در باب سگ گرافی ... ( لوپِ در بند ماندن ) طراحی نور صدا و فضاسازی بسیار خوب، بازیگران به اندازه و کافی که قابل تحسین بودند و مضمونی آشنا اما با پرداختی متفاوت را دیدیم . در سگ گرافی بدن بازیگر به خوبی استعاره ای از در بند بودن را به شما نشان می دهد . توصیه میکنم سگ گرافی را ببینید . اما پیشنهادی به دوستان هنرمندم در سگ گرافی . استفاده بازیگر از ابعاد مختلف صدایش میتواند هارمونی دلچسبی برای مخاطب باشد اما اگر فراموشش کنید و تعداد فریاد ها و نت های بالای تولید شده در نمایش از حد بگذرد ، مخاطب نمایش را پس می زند . پـــ الــف