کار ملک از نابسامانی ز میزان درگذشت
سر بنه تقدیر را اکنون که آب از سر گذشت
درگذشت ایام راحت درگذر زین خاکدان
درگذر زین خاکدان کایّام راحت درگذشت
کار با جمعی دغلبازان افسونگر فتاد
تا چه بر ما زین دغلبازان افسونگر گذشت
یک نفس بیرنج و یک دم بیتعب بر ما نرفت
محنتی از در رسید
... دیدن ادامه ››
ار زحمتی از در گذشت
مشتی از نودولتان سفله را بر دست ملک
هم نهیق از باختر هم نعره از خاور گذشت
هر طرف بانگ علالا زین سگان تیزچنگ
در شکار طعمهای از مسکن و معبر گذشت
از تر و خشک آنچه ما را بود آثاری نماند
هر چه بود الا که کام خشک و چشم تر گذشت
هیچ دعوی جز به باطل نگذرد از هیچ سوی
گر چه هر سو دعوی حق از فلک هم برگذشت
سینه مالامال نفرین و دهان لبریز شکر
شکر هر ذلّت که بر ما ز آن ستمگستر گذشت
بگذرد بر مردم آزاده از خوشباوری
زین خداناباوران ظلمی که از باور گذشت
دام مکر از هر کران بند فریب از هر کنار
دست ما بربست و هر تارش ز پای و پر گذشت
هر طرف از حیلهبازی منکِر خیر و صلاح
خلق را با دعوی معروف صد منکَر گذشت
کافرم گر این مذلّتها که بر ما بگذرد
از جفای ظالمی بر مسلم و کافر گذشت
ما اسیر بتپرستیهای خویشیم ای دریغ
در چنین عصری که هم بت رفت و هم بتگر گذشت
جای خون در رگ فساد بندگی داریم ما
خون فاسد را علاج از فصد و از نشتر گذشت
طاعت مخلوق را عصیان خالق در پی است
گر بدین عصیان ستم نگذشت بر کس ور گذشت
کیفر آدمپرستی رنج حیوان ماندن است
بنگر آن خر را که بر وی رنج این کیفر گذشت
لیک ای آوخ که داغ بندگی بر جان ماست
نگذرد داغی که بر جان خورد و از پیکر گذشت
آن همه ابرام در توحید حق اسلام را
وان مرارتها که از هر بت به پیغمبر گذشت
هیج دانی سرّ تعلیم الهی در چه بود
با چنان تأکید و تنبیهی که از حد درگذشت
تا نگردد بندهی حق بندهی هر ظالمی
تا مکرر نگذرد آنها کز این منظر گذشت
دیگران را سر به فخر از اختر و ما را به ننگ
نالهی امّن یجیب المضطر از اختر گذشت
عبرت صد دفتر است آن ظلمها کز هر طرف
هم ز دارا هم ز اسکندر بر این کشور گذشت
ترسم آخر نگذرد از طالع ما حکم نحس
سرنوشت ما توان خواند از کتاب سرگذشت
کاش ظاهر گردد آن داور که در اظهار او
عمر ما در انتظار وعدهی داور گذشت
و آید آن روزی که این گلبانگ عزت بشنویم
کانچه بر ما زین ستمکاران گذشت آخر گذشت
ورنه تا این خرسوارانند بر اسب مراد
خرم آن کس کاندر این مرتع خر آمد خر گذشت
#امیری_فیروزکوهی