«جهان یک توالت عمومی بزرگ است!»
1. به نظرم «مَثلِث» نمایش بسیار خوبی است و برای کسانی که خسته از اجراهای تکراری و پرمدعا، به دنبال تماشای یک
... دیدن ادامه ››
اجرای متفاوت و البته مفرح هستند میتواند انتخاب خوبی باشد! مدت نمایش 40 دقیقه است. یک نمایش 40 دقیقهای فکرشده و ایدهدار از یک نمایش دو ساعتۀ پرحرف و بیایده قطعاً بهتر است!
از اینجا به بعد میخواهم وارد جزئیات نمایش بشوم. بنابراین اگر میخواهید کار را ببینید بهتر است ادامهاش را بعداً بخوانید.
2. نمایش «مَثلِث» سعی میکند بین محتوا (ایده) و فرم اجراییاش تناسب برقرار کند. ایدۀ یک خطی نمایش این گزاره است: «جهان یک توالت عمومی بزرگ است و ما استیکرهای روی درِ آن!». این ایدۀ رادیکال و دارک طبعاً یک ژانر خاص، یک فرم اجرایی جسورانه و یک بستر روایی ویژه میطلبد. برای این ایده، چه ژانری بهتر از کمدی، آنهم از نوع پارودیاش و چه بستری مناسبتر از آثار شاخص شکسپیر یعنی هملت، مکبث و اتللو که بنیادیترین غرایز و نیازهای بشر را به حد نهایت تصویر کردهاند. و سرانجام چه فرم اجراییای جسورانهتر از اجرای عروسکی که سختترین مفاهیم را در سادهترین شکل ممکن تصویرسازی میکند. امتیاز ویژۀ «مَثلِث» همین انتخابهای هوشمندانه و هماهنگی میان آنهاست: یک همگونی کامل!
3. امتیاز دیگر «مَثلِث»، بهرهگیری از عنصر «خلاقیت» است. «مَثلِث» بهواقع یک «اثر خلاقانه» است. یک معنای خلاقیت آن است که برای چیزهای ساده و تکراری، کاربردهای متنوع و جدیدی پیدا کنیم. در «مَثلِث» چه چیز داریم؟ یک روشویی بهمثابهٔ صحنۀ اجرا، چند چراغ مطالعه بهعنوان ابزارهای نورپردازی، یک مثلث و سه دایره بهعنوان تجسمبخش شخصیتهای نمایش و دو عروسکگردان و گوینده! همین! اینکه بتوان با یک مثلث و سه دایره و البته هنر عروسکگردانی و گویندگی، به شخصیتهای پیچیدۀ جهان داستانی شکسپیر جان بخشید، مصداق بارز «امر خلاقه» است. همه چیز خیلی ساده و درعینحال باورپذیر است. برای گفتن یک قصۀ خوب، یک ایدۀ خوب و خلاقانه کافی است. نیازی به دکور عظیم و بازیگر چهره نیست، گاهی یک مثلث و یک روشویی هم کفایت میکند!
4. به انتخابهای ژانری و روایی اثر بازمیگردم. نمایشنامههای شکسپیر شُهرهاند به برخورداری از شخصیتهای پیچیده و عمیقشدن تا حد نهایت نیازهای بشری. نویسنده برای ایدۀ دارک و هجو آلودش، عامدانه و بهدرستی روی جهان داستانی شکسپیر و سه اثر عظیمش، یعنی هملت، مکبث و اتللو دست گذاشته است و برای آنها پارودی ساخته است و در این مسیر از کمدی کلامی نیز بهره برده است. به نظرم یک ترکیب برنده است! کاراکترهای هملت و مکبث و اتللو را یکی کرده و کاراکترهای دزدمونا و لیدی مکبث را نیز. دانکن و کلادیوس را هم: همۀ اینها را با یک مثلث و سه دایره و یک تاج!
5. نویسنده، خوب فهمیده است که نمایش عروسکی و پارودی جای شخصیتهای عمیق تراژیک نیست، به همین خاطر از آنها تیپهای قدرتمندی ساخته است، آن هم با نشانههای ظاهری ساده. مکبث/هملت/اتللو سر کوچکی دارد که مایۀ حقارت اوست. دانکن/کلادیوس سر بزرگی دارد و تاجدار است. مکبث/هملت/اتللو با سر کوچکش سودای کلهگنده شدن را دارد!: یک تیپ ساده و یک داستان کوچک کارآمد.
6. یک ویژگی دیگر متن نیز آغاز و پایان خوب آن است، یعنی متن یک فرم روایی ساده، امّا کارآمد دارد: آغاز نمایش با جر و بحث سه کارگر دستشویی بر سر کوچکی سر استیکر دستشویی مردانه است (مکبثِ تحقیرشده) و پایان آن نیز چالش یکی از آن کارگرها با گمشدن سر استیکر دستشویی زنانه (لیدی مکبث/دزمودنای به قتل رسیده)! و در میان این دو (مقدمه و مؤخره)، انگار به دنیای استیکرهای این توالت عمومی بزرگ سفر کردهایم! میبینید حتی با فانتزی و واقعیت نیز بازی کرده است!
7. نویسنده عامدانه همه چیز را هجو میکند! یک پارودی مطلق! پادشاه نمایش، استیکر سردرِ دستشویی بزرگ است (قدرت) و پدر هملت/مکبث، استیکر کریدوری بوده که پیچش شل شده و افتاده (مرگ) و حالا هملت/مکبث برای انتقام پدرش، قصد کشتن شاه را دارد تا بر سردرِ دستشویی بزرگ بنشیند (قدرتطلبی و جاهطلبی). مدرک خیانت لیدی/دزدمودنا، دستمال توالت است (خیانت) و محل قتل و خونشویی، روشویی کوچک (قتل)! همه چیز عین یک بازی کوچک است! کل جهان یک دستشویی عمومی بزرگ است و همه چیز برای رسیدن به سردری دستشویی بزرگ است! خیلی دارک است، نه؟
یاد بیتی از سعدی بزرگ افتادم که جهان و وضعیت انسان در آن را در یک مصرع کوتاه به زیبایی بیان کرده است: «بیم مات است در این بازی بیهوده مرا!»
8. در پایان هم امیدوارم مسئولین سالن و گروه نمایش برای این وضع ناعادلانۀ بلیتهای رزرو شدۀ مهمانها (یک ششم صندلیها) فکری بکنند تا افراد بیشتری با دلی آسوده این نمایش خوب را به تماشا بنشینند!
خدا قوت به گروه خلاق، هوشمند و هنرمند «مَثلِث» و به امید اجراهای بهتر از ایشان.