من که مرا هیچ پنداشته بودند
….
-ما هرچه داریم از پادشاه است
+چه میگویی مرد ما که چیزی نداریم
-آن نیز از پادشاه است
….
همه عمر آرزو داشتم که داد خود به شهریار برم و اینک او اینجاست داد از او به کجا برم
….
ما مردمان از پند سیر آمده ایم و بر نان گرسنه ایم