تو بی صدا و بی دل و اتو کشیده روبروم
همش نشسته ای و من همش سوال میکنم
تو بی وفا و بی صفا و لیک عادت من است
همیشه آرزوی گنده و محال میکنم
چه خاطرات کهنه ای چه خاطرات زنده ای
و من چقدر ساده ام که هی خیال میکنم
تو سالهاست خنده را به من حرام کرده ای
و من همیشه گفته ام تو را حلال میکنم