در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | سپهر: زبانِ مادریِ باوفا، خادمت بودم. شب همه شب کاسه‌های کوچکِ رنگ پیشِ رو
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 12:18:32
زبانِ مادریِ باوفا،
خادمت بودم.
شب همه شب کاسه‌های کوچکِ رنگ پیشِ رویت می‌گذاشتم
تا توسکا و جیرجیرک و سهره‌ات را داشته باشی
ایمن در حافظه‌ام.

سال‌ها کشید این کار.
سرزمین مادری‌ام بودی؛ که را، کجا را، داشتم جز تو؟
گمان می‌بردم رسولم خواهی بود
نزدِ مردمانی نیک
حتّی اندک‌شمار، به تعداد انگشتان دو ... دیدن ادامه ›› دست؛
حتّی اگر زاده نشده بودند هنوز.

حالا اعتراف می‌کنم به تردیدم.
گاه هست که حس می‌کنم عمرم را هدر داده‌ام
زیرا تو زبانِ خارشدگانی
زبانِ بی‌خردانی که به خویش نفرت می‌ورزند
حتّی بیش از نفرتی که از دیگران دارند،
زبانِ خبرچینانی
زبانِ سرگشتگانی
که خود را از هر عیبی مبرّا می‌دانند.
امّا بی تو من که‌ام؟
عالِمی مقیم کشوری پرت
نمونه‌ی ناب موفّقیّتی بی‌ترس بی‌تحقیر.
آری، من که‌ام بی تو؟
فلسفه‌بافی لنگه‌ی دیگران.

می‌فهمم. این است درسی که می‌گیرم:
شکوهِ فردیت از کف رفته،
بخت فرشی قرمز گسترده
پیش پای گناهکاری در نمایشی اخلاقی
وقتی فانوسِ جادو بر پرده‌ی کتانِ صحنه
صوَرِ عذابِ انسانی و الهی بازمی‌تاباند.

زبان مادریِ باوفام،
از این همه که بگذریم، شاید باز منم که باید نجاتت دهم.
پس ادامه می‌دهم:
کاسه‌های کوچکِ رنگ پیشِ روت می‌گذارم
رنگ‌های درخشان، رنگ های ناب
زیرا در روزگار تیره‌بختی آنچه به کار می‌آید.
اندکی نظم است،
ذره‌ای زیبایی.



#چسلاو_میلوش
ترجمه: #آنا_مارچینوفسکا و #میلاد_کامیابیان
از کتاب این جا چه می‌کنی، شاعر
( گزیده شعر لهستان در قرن بیستم )
انتشارات خوانه
محمد فروزنده و Reza1991s این را خواندند
غزل، امیرمسعود فدائی و میثم محمدی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید