نغمه ثمینی یک آدم معمولیه مثل من مثل شما مثل خیلیای دیگه تو نوشته هاش گاهی چند جمله دوست داشتنی پیدا میشه اما فقط چندتاشت بیشتر نیست تو نمایشنامه هایی که مینویسه گاهی ایده های جالبی هست مثل همین پالتو پشمی قرمز , این ایده ها بجای بسط پیدا کنند کش میان مثل آدامس و خیلی زود مزه خودشونو از دست میدن گاهی پایان این نمایشنامه ها زیادی احمقانه میشه و مثل آدامسی که ته کفشت چسپیده اعصابتو خورد میکنه چی میشد این کار بدون پایان بود و مثلا کارگردان میومد میگفت به علت رفتن برق نویسنده نتونسته پایانی برای این کار بنویسه و این بی معنایی خودش یک معنای تازه خلق میکرد اما حیف که همه کسایی که تو این تئاتر بودن آدمهای معمولی بودند و احمقانست که از آدمهای معمولی انتظاری بیش از حد داشته باشی