تاری به تصویر کشیدن همان امر تراژیک ازلی و ابدی است؛ خواستِ سرنوشت حتمی است و اراده انسانی در مقابل آن محتوم به شکست. از زئوس گرفته تا اودیپوس،
... دیدن ادامه ››
سیزیفوس و انسان مدرن امروزین همه به نحوی مقهور سرنوشتند. تاری به دنبال به تصویر کشیدن همین دربندِ تقدیر و سرنوشت بودن ماست. ما هیچ وقت آزاد نبوده و نیستیم و تنها در بند سرنوشت نقش عوض کرده و میکنیم و در مثلثِ بندگی جای روابط قدرت تنها کمی تغییر میکند. ما کوریم و نمی بینیم. تاری تنیده بر آگاهی و بینایی ما. ما تکرار می شویم و تکرار می کنیم این ملال بی پایان را. تنها چیزی که این ملال را قابل تحمل می نماید، همان امر نامعقول است؛ امر نامعقول یا خردگریزی که در بازی، سرگرمی، الکل و رقص در نمایش به نمایش گذاشته شده است. آزادی تنها در رویا و اندیشه قابل پی جویی است و در زندگی واقعی و انضمامی هرچه هست بند است و توهم آزادی در این تاریِ مدام.
کارگردان همان سرنوشتی است که ما را تاب مقابله با آن نیست. نیست می شویم و نیست می کنیم خودمان و دیگری را. به وقت بند نه ما را یارای درست شنیدن است و نه درست دیدن، پس آزادیم فیلم بگیریم ولی به وقت آزادی سوژه ای وجود ندارد که بخواهیم از آن فیلم بگیریم!
ما ترسِ از آزادی داریم و حتی به وقت آزادی نمی دانیم با آن چکار کنیم. ما هیچ وقت آزاد نبوده ایم و آن را بلد نیستیم. تقدیر تاریخی انسان اینگونه بوده است که همیشه قیم و ولی داشته است. حتی دیکتاتور هم نقش انسان آزاد را بازی می کرده است و فرمان دادن را با آزادی خلط کرده است؛ چراکه در روز آزادی، جسارت مواجه شدن با آن را ندارد و گوئی باید سرنوشت/ کارگردانی باشد تا انتخابش معنادار شود.
تاری دریوزگی میرایان (انسان ها) در برابر مُیرای (الهگان سرنوشت) است.