انسان درنده متفکری است که قدرت نقد ، ویرانی ، آبادی و تهی یافتن خودش را دارد. انسان حاصل دوگانه هایی است که خود ساخته تا از آن برآید ، تا مامنی باشد برای نپوسید در بی معنایی. گاهی پسشان میزند و گاهی آنچه که خود زاییده اورا پس میزند. ( من میگویم چیزی وجود دارد بالاتر از فکورانه های انتزاعی ، بالاتر از اختراعات انفجاری)
در این افسردگی حاصل از رنج پرسه در کلمات و معانی که حاصلی در پی نداشته چنگ میزند به تک مضراب هایی برای رهایی که فرار است نه قرار؛ بند است بر بندی نامرئی که حاصلی ندارد.
این حال و هوا به وضوح در * من تنهایم و هر صد سال یکبار حرف میزنم...* دیده میشد همچنین در آویختن تن بی روحی به جسد متحرک دیگری در پناه بردن به توبه شکستی در پس توبه ی دیگری...
یک مرغ دریایی شکار شد فقط برای خالی نبودن عریضه برای پر کردن طاقچه برای اینکه زیباست و حرص و طمع بسیار...
یک مرغ دریایی زیبا یک مرغ دریایی خشک شده است؛ مرغ دریایی که قرار بود آزاد باشد آباد باشد دریا را بپیمایند و سرفراز بر فراز موج ها پرواز کند و بر آشیانی در کناره ای
... دیدن ادامه ››
آرام بگیرد.
مرغ دریایی زمانی که دل از دریا برید خشک شده بود ، مرده بود و از او جز تصویری متحرک چیزی نمانده بود ؛ شاید انتظار میکشید آمدن صیاد را...
مرغی که روح آن خشم است روان آن خصم است اسلوب آن تنفر و انتقام است و فقط آمیزش با مرگ او را آرام میکند.
انسان موجودی است که فرق ندارد چه آرایش و پیرایشی داشته باشد و یا کجا و در چه زمانی باشد فرصت پیدا کند زخم میزند چه در ردای نویسنده ای عاشق چه فرمان روایی عادل و چه نوکری ساکت.
هیچ کاری که از دستش برنیاید دعا میکند بالاخره کسی بیاید تا انتقام بگیرد و پدر در بیاورد.
خسته نباشید. کارتان را دوست داشتم.
شاد و سلامت باشید