حامد عزیز، یادمه سال ۹۴ که با تئاتر و مجتمع فرهنگی آشنا شدم اولین کاری که دیدم «فرشتهها»ی پدرام رحمانی بود و همون اول کار علاقهمند شدم و سه بار به تماشای اون کار نشستم و ریاکشنی که از دوستان میگرفتم فقط این بود که تو «فکر کن خدایی» حامد محبی رو میدی چیکار میکردی! خلاصه از همون موقع تو کف کارات بودم!
آناتومی درماندگی فضاش سلیقمه، گنگ و پر از ابهام، موسیقی کاملن هماهنگ با متن و در اختیار کاره، بازیا رو هم دوس داشتم و قوی بود.
طراحی صحنه و نور در عین سادگی کاملن مفهوم رو میرسوند و دوس داشتم خلاقیتی که به کار گرفته بودنو.
با افتخار ۳ اجرای اول رو اومدم بقیهش رو هم در حد توان میام.
رفت تو فِورِیت لیستم کنار «شب کور» و «رخ در رخ» محمد خیرخواه.
جزو اون دسته اجراهاییه که اگه تهران اجرا میشد همین امشب سوار اتوبوس میشدم و میومدم :) در این حد