در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | علی شایقی درباره نمایش خلواره: خلواره ی دست و پا شکسته نمایشی پر از پایان :) با درود و احترام به عز
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 01:25:55
علی شایقی (alishayeghi)
درباره نمایش خلواره i
خلواره ی دست و پا شکسته
نمایشی پر از پایان :)
با درود و احترام به عزیزان پرتلاش که قطعا شما بلندترین گام رو تو مسیر هنری خودتون برداشتین بهتون تبریک میگم و باعث افتخارید.
متاسفانه کار بدی بود
در ابتدا اینکه ما با متنی شهودی، سخت و بهم ریخته از بکت مواجهیم یا بهتر بگم با متنی خلواره... پر از دوگانگی پر از حسرت سرشار از خاطره که مارا با خود میبرد به جای جای این ذهن آشوبناک؛ و ذوق که برمیگرداند و کشف و شهود تازه میکند فارغ از آینده!
بکت در نمایشنامه رادیویی خود به وسیله توضیحات صحنه فکر شده و بعضاً طولانی تا حدی به این روایت سر و سامان داده است و حکم استخوان بندی دارد برای این متن کاملا شهودی؛ اما به چه صورت در نمایش استفاده شده؟ به عنوان مثال شبیه به مسابقه تندخوانی و با موسیقی نمادین هیپنوتیزم ؟! راه آسان تری برای از سر وا کردن صحنه نبود؟ چه بسا که با نمایشنامه خوانی این اثر تعامل بیشتری بتوانیم داشته باشیم. چرا که خلواره نه تنها کمکی به وا کردن گره ها نمیکند بلکه از گره ها فرار کرده و مخاطبانش را نیز کور می‌کند. به همین ترتیب در بسیاری از بخش های نمایش محتوا فدای زیبایی تصنعی برآمده از فرم، موسیقی و صدا (و نه دیالوگ) شده که نتیجه میدهد •خلواره ی دست و پای شکسته• که در بهترین حالت شاید بتواند بیننده را دچار کاتارسیس کند.
درود.

ممنون از نکته سنجی شما دوست عزیز. قطعا این بازخورد، در ادامه فعالیت های گروه اجرایی تاثیر بسزایی خواهد داشت.
عمده مخاطبانِ بستری که در آن در حال گفت و گو هستیم علاقه مندان و گاهاً تجربه گرایانی هستند که مباحث نظری، از آن دست دغدغه های صِرف ایشان می باشد، به این جهت لازم دونستم، فارغ از دیدگاه پر بار جنابعالی، به مواردی ... دیدن ادامه ›› اشاره کنم:

یک.
واژگان دارای بار معنایی پیچیده ای هستند-دست کم در زبان پارسی-با تمام وارونگی های تحت استتار موقعیت های کاربردی آن. پس نمی توان باری به هر جهت صرفا برای سر باز زدن از نگاه تخصصی و پناه بردن به الفاظی های تصنعی، مورد استفاده قرار گیرند. اگر فرضاً «شهود» را "شناسایی الگوی ناخودآگاه و توانایی پی بردن به چیزی غریزی بی‌نیاز به استدلال آگاهانه" متصور شویم، با وضعیتی تماماً قراردادی رو به رو هستیم، قراردادی خارج از قوه ادراکی معمول. به تعبیر دیگر سوژه نمی تواند طی یک سلسله مراتب مرسوم و آگاهانه مورد پرداخت قرار گیرد. اما در نمایشنامه خُلواره، ابتدا به ساکن با وضعیتی مواجه هستیم که اشخاص بازی در گیر و دار میان یک واقعیت بعید و یک گریزگاه خیالی در نوسان هستند. بدین جهت دستاویزی جز "جهان قصه" به مثابه یک میانجی نخواهند داشت، این یعنی پرداختِ با واسطه، که اینجا «اجرای صحنه» را برگزید، که در منافات است با «شهود» که خود دریافتی است بی میانجی.

دو.
" فرم پیش‌شرط هرگونه آفرینش معناست" فرم نمی تواند سِنخیتی با عبارت "زیبایی تصنعی" –نقل قول مستقیم جنابعالی- داشته باشد. یا «فرم» به درستی فهم نشده یا کماکان با همان لفاظی کلامی مواجه هستیم. اگر اثر مذکور برآمده از فرم است، بنابراین با یک زیبایی شناسی محض مواجه هستیم، اگر که نه، پس بحث «فرم» را بسپاریم به اهلش. از طرفی فاجعه ای نابخشودنی است اگر فرم را در کنار "موسیقی و صدا" که تماماً تکنیک هستند، هم کیش یک دیگر بنامیم.

سه.
اگر فرضاً «کاتارسیس» به آرامش رساننده نیروهای عاطفی یک اثر، قابل بازخوانی باشد، بنابراین با اثری رو به رو هستیم که در ناخودآگاه مخاطب خود رسوخ کرده، پا را فراتر گذاشته و از یک مدیوم رادیویی صِرف به ورطه تربیت حسِ معینِ مخاطب قدم نهاده. اگر به زعم جنابعالی "خلواره ی دست و پای شکسته در بهترین حالت شاید بتواند بیننده را دچار کاتارسیست کند" بنابراین، "عجب بهترین حالتی". این است کاتارسیس.

چهار.
یک نمایشنامه رادیویی در بهترین حالت خود بتواند دستور لحن دهد، نه "توضیحات صحنه بعضاً طولانی".
در عجبم که راهی آسان تر نبود برای از سر باز کردن یک بازخورد کارشناسانه؟

پنج.
«خُلواره» به معنای ته مانده آتش، ذغال کاملا سرخ شده، خاکستر نرم یا عام است.
تعبیر شما از این نام: "...با متنی شهودی، سخت و بهم ریخته از بکت مواجهیم یا بهتر بگم با متنی خلواره..." عجیب و گاهاً غریب است.

در آخر سپاس فراوان از بازخوردتون که موجبات بحث در رابطه با اثر رو فراهم کردید.
خُلواره بدون نگاه و حضور ارزشمند شما ممکن نمی شد.
مرتضی بنابی
درود. ممنون از نکته سنجی شما دوست عزیز. قطعا این بازخورد، در ادامه فعالیت های گروه اجرایی تاثیر بسزایی خواهد داشت. عمده مخاطبانِ بستری که در آن در حال گفت و گو هستیم علاقه مندان و گاهاً ...
بله شاید لازم بود توضیحات بیشتری در خصوص دلیل استفاده ام از برخی کلمات را بدهم مانند تصنعی که با ارزش فرم در تئاتر منافاتی ندارد و صرفا در خصوص ارتباط فرم با متن است! مثل آنکه آرامش و سکوت ساحل و دریا رو با فرم یک سرباز جنگی که صدایش را باید بالا ببرد و به گوش باشد نشان دهیم! خب مشخصاً فرم در جایگاه خودش نیست فارغ از زیبایی که بنظرم ساختگی میشود گمراه کننده میشود و من از تصنعی برای انتقال حق مطلب یا احساسم استفاده کردم و فرم و موسیقی و صدا را بنده با فصل مشترکشان یعنی زیبایی کنار هم آوردم که نابخشودنی! :))
فرم اساسا در تئاتر میتواند مثل کرمچاله عمل کند و برای انتقال دریایی از مفاهیم و داستان به مخاطب که نیازمند زمانی طولانی ست میانبر بزند و مخاطب را با خود همراه کند که در خلواره شاهد این نبودیم
در هر صورت که تلاش ارزشمندی بود تولید این اثر که بحث پیرامونش به مراتب در چند خط نمیگنجد و ضمن تشکر از اصلاح املای کاتارسیس بله چرا ... دیدن ادامه ›› که نه کاتارسیس بهر حال نشان از لذت بردن دارد و نقطه تلاقی احساسات است که میتواند در خلواره ی دست و پا شکسته اتفاق بیفتد لیکن در بهترین حالتش و شاید! آن هم به صورت پراکنده و فاقد ساختار (پر از پایان) که به روحیه و روان بیننده برمیگردد و تم نمایش اعم از انتخاب موسیقی که باز هم دستاورد خوبی برای تلاش شماست.
با آرزوی موفقیت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید