برایت گریه کردم تا که باران را ببینی
برایت مرده ام,تا مرگ آسان را ببینی
برایت تا سحر,من در خیابان شعر گفتم
نبودی حال و احوال خیابان را ببینی
تو رفتی و نماندی تا که بازم
بشینی آشتیِ شهر و زندان را ببینی
برایم شعری از احوال شیرازت نوشتی
همان بهتر نبودی تا که تهران را ببینی
برایت گریه کردم,گریه کردم,گریه کردم
برایت گریه کردم تاکه باران را ببینی
(جای نگاهت,روی دیوارم درد میکند....!!!)