اغراق در فقر و مصیبت اگه درست پردازش بشه، اگه هوشمندانه ساختاربندی بشه و با کمی حقیقت و عناصر متضاد مثل شادیهای هرچند کوچک درآمیخته بشه، اگه با بازی قوی و باورپذیر بازیگرا و به کارگیری درست از عناصر صحنه و موسیقی همراه باشه، میشه “میلیونر زاغه نشین”، میشه “مرثیهای برای یک رویا”، میشه “ابد و یک روز”، میشه “برادران لیلا”.
ولی اگه داستان خطی و پیش بینی پذیر باشه و به سمت کلیشهوار شدن جهت گیری کنه، اگه کلام بازیگر گاه و بیگاه مونوتونوار و بازیش تصنعی بشه، اگه این وسط نه موسیقی و نه صحنه به کمک بازیگر و ماجراهاش نیاد، میشه “ناسور”.
در این میان باید بگم استفاده از یه سری نمادها و المانها در صحنه و لباس (مثل جوراب و دستبند قرمز و موزاییکهای کف صحنه) رو دوست داشتم، بعضی دیالوگها هم توی ذهن و قلبم جرقههایی زد اما آیا کافی بود؟ خیر.
در کل دغدغهمندی شما عزیزان بسیار شریف و قابل احترامه، امیدوارم آثار درخشانتری رو به زودی از این گروه شاهد باشیم.
پی نوشت: توی این ژانر تئاتری ندیدم بنابراین مثالهای سینمایی آوردم، ازم پذیرا باشید.
پی نوشت دو: این سر و صداهایی که به نظر میرسید در خارج
... دیدن ادامه ››
سالن برقراره، عضوی از اجرا و به لحاظ نمایش نازک بودن دیوار بین خونه کاراکترها و خونههای دیگه بود یا واقعا دیوارای تالار مولوی همینقدر کاغذی و غیر استاندارده؟