هوالجمیل
یادداشت یک معلم برای نمایش زنان آوینیون
برآیند بریکولاژ آیین و درام ناشی از فرآیند بازآفرینی یی آنامورفیک
نمایش زنان آوینیون بازتعریفی ست بر ـ زمانی و البته با بازآفرینی ماهیت و مفهوم ساخت و پاخت اثری نمایشی در دو ساحت شماتیک و تماتیک با حضور تماشاکن ش. محصولی که مهدوف به بازنمود تکمله یی ست از ترکیب Interactive و آیین . زمان در این اثر دراماتیزه شده و هوشمندانه سرکی می کشد بین زمان فیزیکی، زمانی نمایشی، زمان ترتیبی و زمان روانی. ناگهان سکوت کارکردی دراماتیک یافته و ایرانیزه شده ی ممزوج با آیینِ اثر سِتُرگ مکبث در هیبت و قامتی بریکولاژگونه، چه در قالب سوبژکتیو و چه ابژکتیو نمایان می شود.
موسیقی اثر نه تنها کارکردهای indexive مکانی و زمانی و آیینی که تواما آمیزه یی ست از زینت بخشی ملودیک و البته افکتیو که تطبیق پر تعدد و تنوع و تفاوت تصاویر را چون تدوینی کنترپوآن و در رابطه یی دیالکتیک بر ـ هم گذاری می کند. نور و هندسه ی جملگی نظام های معنا رسانی دیداری، در بطن متن اثر
... دیدن ادامه ››
پنهان شده و البته دمادم و مدام مبادی سواد بصری مخاطب را در Form همسو با Concept کرده و چنین و اینچنین بر ایجاد ترکیب های چند سطحی معنی برای نیل به مفهوم تکثر گرایی اهتمام دارند.
بازیگران امّا، معمای درام را تصویر و تقویت افزون تر ز پیش و بیش کرده و البته با تمامی بیان دیداری و البته بدنی بیانگر ، نه تنها شخصیت ها را بازآفرینی با کنش دراماتیک که تثبیت در تبیین و تصویر نموده و نقطه کم یا زیاد نمی گذارند. جلوه گری بازیگران این نمایش همچون رویه ی آیینی اش نه در خودنمایی که برای نیل به مقصود منظور کلی اثر است در این راه خود نیز چون سی مرغ هر کدام سیمرغ می شوند که اثر را بی هیچ کدام شان امکان تصور نیست. جنونِ مجنون از هنر لِویاتان گونه ی شخصیت کارگردان، رِندی ناشی از آیین هنرهای نمایشی شرق در شخصیت های بقایی و جوشقانی که همچون تراژدی مدرن شخصیت هایی خاکستری و نه شر مطلق را عرضه می کند، شگفت انگیزی شخصیت یاسی در ریتم سازی و هم زمان مکمل و فرعی بودن و البته غیر قابل حذف شدن .... تنها بخشی و بسی بسیار کوچک از تعریف شخصیت های نمایش ست که گزاره یی از شوپنهاور را عینیت بخشیده ست : « جهان چونان اراده و تصور ».بی گمان و بی امان بازیگران ، قوانین فیزیکی و زیستی انسانی را تعمیر کرده و تغییر داده اند و اراده و تصورشان را توصیفی تبیینی برای مخاطب ساخته اند. بدن، بیان و روانی که گویی بیش از یک آدم ظرفیت و همیت دارد و جهان های دست نیافتنی اراده و تصور را بازآفرینی می کند.
درام چنان دمادم و مدام از ساحت های انسانی ـ همچون مفهوم آیین و البته هنرهای نمایشی ـ اثرپذیری دارد که مخاطب گونه گونی را جذب و جلب خواهد کرد و از بچه ـ شوخی ها تا عمق روابط انسانی را عرضه می کند.
نمایش با این شیوه و رویه ی multi functions بودن ش، مهندسی خودآگاه مخاطب را مبتنی بر التذاذ حواس مخاطب و راهبری ناخودآگاه ش را با متاثر کردن ش از اثر نشانه رفته و البته که علت غایی یی چنین ، از پس آن رخ داده ست.
تعریف صرف در اثر با رویه بازنمایی به توصیف و تفسیر و تاویل منتج و منجر شده و اینچنین بازآفرینی آنامورفیک گونه یی در ریختار ، حتی با بازی مرد به جای زن و زن به جای مرد ، رخ داده است. تکیه و وفاداری به سنت نمایشی شرق ـ و بالاخص ایران ـ که قوت تئاتریکال گرفته و چند بعدی سازی درونمایگی و برونمایگی را سبب ساز شده ست.
مجموعه یی از گزاره های همیشه دلخواستنی در هنرهای نمایشی، اعم از پاس ـ داشت اخلاق انسانی و کرامت، عشق ، نیل به رشد و جاه طلبی ، کشف هنری و خلق دگر باره و ... در اثر چنان گنجانده شده ست که بی شک و بی گمان فرموده حضرت مولانا : « سخن خاص ، نهان در سخن عام بگو » را عینیت بخشیده ست.
این فرآیند بازآفرینی آنامورفیک، برآیندش بریکولاژ آیین و درامی را ناشی شده ست که نه تنها سرگرمی سازی که گزاره هایی در یک تنه و در چند سطح عرضه در عرصه ش می کند که از هر کدام می توان نمایشی ساخت.
جاه طلبی چنین و اینچنین نویسنده و کارگردان و گروه نمایشی را باید پاس و سپاس داشت . یک نه، هزار و البته بی شمار.
بنده ی خدا . مسعود ملکوتی نیا