من هم دلچسب نبودن کار را قبول دارم و آنچه مرا در طی نمایش آزار می داد این بود که به هیچ وجه نمی شد با پرسنژ ها همزاد پنداری کرد نه پدر ژپتو افسرده نه فرشته نامهربون نه.. نه..
ولی برعکس به نظر من این اثر مضمون پیچیده ای داشت
انتقال حس بی اعتمادی به کسی که تحول در ما ایجاد می کند (فرشته مهربان)
احساس پشیمانی از آدم شدن از پیشرفت کردن
و ....
و به نظر من چه بهتر که تئاتر ضعیفی بود.
پ.ن. فقط در اپیزود دهکده جهانی می شد شور تماشاگران را حس کرد. و من به شخصه دن کیشوت را دوست داشتم،