در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال | محمدرضا ریاحی پناه درباره نمایش محبوبه‌ها: مروری بر نمایش «محبوبه ها» تئاتر کلاسیک از نوع مُحاکات ارسطویی با
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 22:10:59
مروری بر نمایش «محبوبه ها»
تئاتر کلاسیک از نوع مُحاکات ارسطویی

با درود و سپاس از تمامی اعضای گروه نمایش «محبوبه ها» خصوصاً نویسنده و کارگردان محترم خانم ها تبریزی و صامتی. به گُمانم اگر هر بیننده ای تا الان هنر خانم صامتی را از قاب تلویزیون دیده و لذت برده، حتماً باید بازی ایشان را روی صحنه‌ی تئاتر رو در روی صحنه این ببیند، چرا که ایشان صحنه را به خاک و خون کشیدند و احتمالاً اعتماد بنفس ایشان در حین اجرا همکاران خود را نیز متعجب کرده. متن نمایش، کارگردانی و بازی ها بسیار خلاقانه بود. همچنین صندلی های پر سالن حکایت از اثری کاملاً حرفه ای داشت. از موسیقی خاص بجز نوای آرام و دلپذیر پیانو‌نوازی پسر همسایه طبقه بالا خبری نبود.

در آغاز نمایش گُمان می بردم که با توجه به نوشته های دِبورا تَنن (Deborah Tannen) زبانشناس امریکایی، در خصوص تفاوتهای کلامی میان مردان و زنان می توانم به درک درستی از شخصیتهای این نمایش پی ببرم و گفتگو در خصوص نوع لباس، آرایش، جراحی زیبایی، همسران و یا مردان (پارتنر دزدی هم به لیست تخلفات ... دیدن ادامه ›› زندگی شهری اضافه شد)، پول و ثروت اندوزی صرفاً روشی برای نزدیک تر شدن آنها به یکدیگر بعد از مدتها دوری باشد. ولی لایه های زیرین گفتگوهای میان بازیگران نیاز به نگاهی متفاوت و عمیق تر داشت. در حقیقت در پاسخ به این پرسش که نمایش «محبوبه ها» را چگونه باید دید به مفهوم آیینگی اثر رسیدم. این اثر همان تئاتر کلاسیک یونانی است البته از نوع مُحاکات ارسطویی آن. به بیان دیگر، این نمایشنامه تخیل و تصویری از واقعیت جامعه را بازنمایی می کند، و همانند آیینه آن را به سمع و نظر تماشاگر می رساند. آنچه در آیینه دیده می شود هم وجود دارد و هم وجود ندارد. این تصویر مُحاکاتی انعکاسی از یک واقعیت است ولی خود آن نیست. احتمالاً اگر به این اثر تراژیک کلاسیک از دید تماشاگران نگاه کنیم، شاید خیلی از آنها در پایان نمایش نفس راحتی کشیده اند که شخصیتی شبیه به بازیگران ندارند و جزو آنها نیستند و این همان نکته‌ایست که نمایشنامه‌نویس سرکار خانم تبریزی در پی آن بوده تا از تصویرسازی ذهنی منفی (Negative Visualization) پیامی به مخاطب برساند و در تمرین مثبت اندیشی به او کمک کند. اینجاست که بُعد دیگری از این اثر کلاسیک نمایان می شود و بیننده تصفیه و تزکیه از طریق هنر (Catharsis) را در وجود خود احساس می کند.

گل محبوبه در حیاط خانه برای همه دوستان این نمایش یادآور دوران و خاطرات پیشین است. متن، اجرا و انتقال احساس آنقدر قوی بود که مرا هم به گذشته برد و اشکهایم را جاری کرد. همه آنها با حسرت به گل ها نگاه کرده و خاطرات شیرین گذشته را بیاد می آورند گویی که چنان از گذشته خود دور شده اند که هر لحظه آرزو دارند قدری از آن دوران را دوباره تجربه کنند. دورانی که همه در کودکی و نوجوانی تجربه می کنند و دلیل ماندگاری آن خاطرات شاید هم این باشد که صرفاً خود آن تجربه های فرآیند محور (Process-Oriented) سوای سود و زیان، برد و باخت، خوب و بد، در ذهن بازیگران نمایش خوش جای گرفته ولی اکنون در بزرگسالی چنین تجربه هایی در زندگی های مدرن شهری با نگاه فرآورده محور (Product-Oriented) در تضاد و تضارب عمیق است زیرا تقریباً همه در جستجوی داشتن چیزی «بیشتر» از پول و ثروت، مقام، شغل بهتر، پارتنر ثروتمند تر و یا فال بهتر بودند. اینجاست که خیلی ها آرزو دارند ای کاش دوران کودکی هیچ گاه پایان نمیافت. در پایان این نمایش تلخ و تراژیک همه با نوعی از افسوس، شرم و پشیمانی از کرده خود صحنه را ترک کردند، اما آنها که ماندند یادآور صداقت و درستی و راستی در زندگی بودند. اگر حضور طنز و کمیک همسایه‌‌ی خوش بیان و صمیمی برای ایجاد تعادل مفهوم نبود، ادامه‌ی نمایش بسیار سخت میشد. باید به نویسنده تبریک فرآوان گفت که چنین تعادلی در بیان نمایش جای داده بود.

در پایان از خود سوال می پرسم، آیا نمایش «محبوبه ها» صرفاً در مورد زنان و دختران بود؟ از ظاهر امر با توجه به کارکترهای نمایش و ماجراهای نه‌چندان خوشایند میان آنها می توان چنین نتیجه گیری کرد. اما در واقعیت امر، مخاطب همه اقشار و گروه های جامعه هستند از زنان تا مردان بطور کل. شاید خانم تبریزی پروژه بعدی خود با همین تم را برای بازیگران آقا بنویسند تا دوگانه خود را تکمیل کند. به قول دکتر اسلامی ندوشن بیش از این «گفتن نتوانیم نگفتن نتوانیم».

با تشکر

پ. ن: تعدادی از تماشاگران نشسته در صندلی های مجاور نمایش را برای بغل دستی خود ترجمه و زیر نویس همزمان می کردند که تجربه خوبی برای آنها که در پی سکوت بودند به جا نگذاشت.