...
زندههای احمق یا مردههای آزاده
...
انتخاب اینکه در فرصت کوتاهمان در زندگی کدام یک باشیم؟
این نمایش فرصتی فراهم میکند که در میان روزمرگیهایمان
... دیدن ادامه ››
کمی به این پرسش ییندیشیم.
***خطر اسپویل:
طراحی صحنه این نمایش برای من جالب بود. ایدهی استفاده از یک المان واحد به عنوان میز، تخت، ماشین زمان و حتی تابوت خیلی خوب بود. ماشین تحربرهای آویزان به درک حس تعلیق شخصیت اصلی و سردرگمی وی میان انتخاب اخلاقی کمک میکردند. گویی باید منتظر میماندیم که نویسندهی بزرگ همچون ابزارش هر لحظه از فرط استیصال به دار آویخته شود.
نمیدانم پلههایی که به سمت محل قرار ملاقات میشکا و ژوزف منتهی میشدند سهوا اینقدر بلند طراحی شده بودند یا فکری پشت این کار بوده است؛ در هر صورت رنج سیزیفوار شخصیت بولگاکف هنگام بالا و پایین رفتن از آنها بسیار به درک عذاب جانفرسای وی کمک میکرد.
موسیقی و طراحی لباس این نمایش را خیلی دوست نداشتم. در کامنتها خیلی در مورد موسیقی گفته شده و من با دیدن نوازنده و شروع خیلی جذاب موسیقی منتظر یک اجرای فوقالعاده بودم که در نهایت به طور کلی برای من چیز خاصی نبود.
یکی از بهترین صحنههای نمایش برای من آنجا بود که شخصیتهای بولگاکف و همسر و دوستانش به همراه جوانک تازه مستقر شده در آپارتمان اشتراکیشان دور میز جمع شدهاند. بولگاکف مانند مسیح در شام آخر در وسط قرار دارد و پس از لختی صحبت میان بازیگران، تماشاگر احتمالاً به دنبال یهودا در این جمع میگردد و سهلترین مظنون جوانک گنجهنشین است؛ غافل از اینکه در این میان مسیح، خود یهودای خود خواهد بود...