در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال پوریا زنگانه رنجبر | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:57:16
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
...
زنده‌های احمق یا مرده‌های آزاده
...
انتخاب اینکه در فرصت کوتاهمان در زندگی کدام یک باشیم؟

این نمایش فرصتی فراهم می‌کند که در میان روزمرگی‌هایمان ... دیدن ادامه ›› کمی به این پرسش ییندیشیم.


***خطر اسپویل:

طراحی صحنه این نمایش برای من جالب بود. ایده‌ی استفاده از یک المان واحد به عنوان میز، تخت، ماشین زمان و حتی تابوت خیلی خوب بود. ماشین تحربرهای آویزان به درک حس تعلیق شخصیت اصلی و سردرگمی وی میان انتخاب اخلاقی کمک می‌کردند. گویی باید منتظر می‌ماندیم که نویسنده‌ی بزرگ همچون ابزارش هر لحظه از فرط استیصال به دار آویخته شود.
نمی‌دانم پله‌هایی که به سمت محل قرار ملاقات میشکا و ژوزف منتهی می‌شدند سهوا اینقدر بلند طراحی شده بودند یا فکری پشت این کار بوده است؛ در هر صورت رنج سیزیف‌وار شخصیت بولگاکف هنگام بالا و پایین رفتن از آن‌ها بسیار به درک عذاب جان‌فرسای وی کمک می‌کرد.

موسیقی و طراحی لباس این نمایش را خیلی دوست نداشتم. در کامنت‌ها خیلی در مورد موسیقی گفته شده و من با دیدن نوازنده و شروع خیلی جذاب موسیقی منتظر یک اجرای فوق‌العاده بودم که در نهایت به طور کلی برای من چیز خاصی نبود.

یکی از بهترین صحنه‌های نمایش برای من آ‌ن‌جا بود که شخصیت‌های بولگاکف و همسر و دوستانش به همراه جوانک تازه مستقر شده در آپارتمان اشتراکیشان دور میز جمع شده‌اند. بولگاکف مانند مسیح در شام آخر در وسط قرار دارد و پس از لختی صحبت میان بازیگران، تماشاگر احتمالاً به دنبال یهودا در این جمع می‌گردد و سهل‌ترین مظنون جوانک گنجه‌نشین است؛ غافل از اینکه در این میان مسیح، خود یهودای خود خواهد بود...
مهدی علی‌نژاد (mehdialinezhad)
سلام و ارادت
ممنونم از اینکه با دقت زیاد نمایش مارا تماشا کردید
سپاس از اینکه نظرتون رو با ما به اشتراک گذاشتید
۵ روز پیش، جمعه
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پاینده باشید.
از تماشای این نمایش بسیار لذت بردم. چقدر بازی‌ها و عمل و عکس‌العمل‌های بازیگران در این نمایش برای من دلنشین، به‌اندازه و به‌جا بود. حتی تپق‌های اندک و ریزشون آن‌قدر خوب درآمد که گویی سه انسان واقعی در.حال انجام چنین مکالماتی هستند. دست مریزاد...
هشتاد دقیقه یک‌نفس بدون قطع صحنه و بدون از ریتم افتادن، دو نفر (و در ادامه سه نفر) مشغول دریدن یکدیگر و نقب زدن به عمق روان و اعتقادات هم بودن.
––نقل به مضمون:
«نصف تیغه توی سر خریدار باقی مونده بود... مورب و براق... خونش به همه‌جا فوران کرده بود... حتی روی برگه‌های توافق‌نامه...»
––
و به عقیده‌ی من حتی روی صورت ما تماشاگران!!!

و همه‌ی این‌ها بدون انگیزه‌ی قبلی....
ممنون از دقت و نظر شما آقای زنگنه عزیز .... بله درست اشاره کردید و دووال به شکلی در نهایت بلایی چنان سهمگین را تاب می آورد ... 🙏🏻🔆
۰۷ اردیبهشت
کورش سلیمانی
ممنون از دقت و نظر شما آقای زنگنه عزیز .... بله درست اشاره کردید و دووال به شکلی در نهایت بلایی چنان سهمگین را تاب می آورد ... 🙏🏻🔆
🙏💐🙏
۰۷ اردیبهشت
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این نوشته در مورد نمایش نیست بلکه در مورد فرهنگ تماشای نمایشه.

آقای عزیزی که پشت من نشسته بودی؛ صندلی در سالن نمایش جایی برای آرام نشستن و دیدن نمایشه نه اجرای فرم‌های پومسه و کاتا.
لطفاً اگه این متن رو خوندی از این به بعد مثل انسان روی صندلیت بشین و این‌قدر به صندلی جلویی ضربه نزن.
با درود به دست‌اندرکاران این نمایش.
خسته نباشید.
من این نمایش رو خیلی دوست نداشتم و نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم.
روابط بین شخصیت‌ها برای من گنگ و بی‌معنی بود. علت وقوع بعضی از اتفاقات در این نمایش برای من قابل درک نبود؛ در حدی که اوایل نمایش فکر کردم با یک کار سورئال مواجه هستم‌.
طراحی لباس شخصیت‌ها خوب بود به غیر از شخصیت مایکل‌جیمز که لباس ایشون به نظرم خیلی امروزی بود.
راستش اوایل نمایش قصد داشتم سالن رو ترک کنم و به اون دو نفری که از سالن خارج شدن حسادت کردم؛ اما اختتامیه درخشان نمایش و استحاله شخصیت کریستی در پایان باعث شد خیلی خوشحال بشم که تا انتها در سالن موندم.

***خطر اسپویل:
تنها شخصیتی که در این نمایش بسیار به دلم نشست شخصیت کریستی بود با بازی درخشان (از نظر من) آقای زارعیان که فقط به خاطر ... دیدن ادامه ›› دیدن بازی ایشون تماشای نمایش رو تا انتها تاب آوردم. بازی خانم کلاته و آقای جلالی
هم برای من دلنشین بود. صدای شخصیت پدرِ بیل به سر (آقای شینی) هم خیلی جذاب بود.
همون‌طور که گفتم بخش درخشان داستان از دید من استحاله‌ی شخصیت کریستی و بیرون آمدنش از زیر سایه‌ی سنت‌ها و آوارهای کشنده‌ و سنگین خانواده و اطرافیان در پایان نمایش بود.
جذاب‌ترین دیالوگ برای من (البته به غیر از شاه‌دیالوگ اصلی که در بخش خلاصه داستان در سایت نوشته شده) جایی بود که کریستی از خدا کمک می‌خواد و پدر بیل به سر بهش میگه:
«حرف از خدا نزن که دوباره برامون وبا و طاعون و بلا نازل می‌کنه»
بدترین دیالوگ هم به نظر من:
«چطوری کریس؟»

ممنون از تلاش همه‌ی عزیزان حاضر در این نمایش.
دمتون گرم.
موفق باشید.
واقعاً متاسفم که اجرای پنجشنبه کنسل شد.
از شمال فقط برای دیدن این نمایش اومدم تهران.....
عصبانیم:-(
واقعا متاسفم برای این اتفاق و شما کاملا حق دارید ما تا ۲۶ دی ماه هستیم هر زمان تشریف آوردید اعلام کنید میهمان ما هستید 🙏🏻
۱۴ دی ۱۴۰۲
سحر واثق
واقعا متاسفم برای این اتفاق و شما کاملا حق دارید ما تا ۲۶ دی ماه هستیم هر زمان تشریف آوردید اعلام کنید میهمان ما هستید 🙏🏻
سپاس از شما🙏
۱۴ دی ۱۴۰۲
همه چی عالی بود...واقعا خسته نباشید💥❤️
تشکر میکنم از مهران جان مرادی
۱۷ دی ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از تماشای این نمایش بسیار لذت بردم. به دوستانی که موضوع این کار رو دوست داشتند خواندن کتاب ژرمینال رو پیشنهاد می‌کنم.
بازی آقای ایرجی برای من جذاب‌ترین بخش این نمایش بود. البته اجرای سایر بازیگران هم خوب بود؛ هرچند جایی که خانم مرزبان برای اولین بار با ینک روبرو می‌شه عبارت «یه هیولای وحشتناک» یا یه چیزی معادل این رو به کار برد که بعد از اون همه‌ی بازیگران تکرار کردن «گوریل پشمالو». نمی‌دونم توی متن هم همین‌طوره یا اینکه بازیگر زن باید همون «گوریل پشمالو« رو می‌گفت چون قاعدتاً اینجا نقطه‌ی مهمی در نمایشه. به دلیل اینکه متن اصلی رو نخوندم نمی‌تونم اظهار نظر کنم. لطفاً دوستانی که اطلاع دارن منو راهنمایی کنن.
طراحی صحنه نمایش و استفاده جذاب و خلاقانه از المان‌های موجود در صحنه برای من خیلی جذاب بود.
مونولوگ نقش ینک در انتهای نمایش برای من زیباترین و دردناک‌ترین بخش بود.
سپاس از تمام کسانی که این نمایش زیبا رو تهیه و اجرا کردن.