سی و پنج سال بعد
علی جعفری فوتمی
«بونکر دوم | شکارچی و قطار» ظاهرا ادامهای بر نمایشنامه «بونکر» است. در این نمایش، جلال تهرانی ما را به ۳۵ سال پس از اتفاقات بونکر میبرد و قصه را با تمرکز بر دختر بونکر پیش میبرد که حالا خود مادری است در جستجوی دخترش؛ دختری که ۳۵ سال پیش، بلافاصله پس از تولد، از او جدا شده است. این درام، پیرامون جستجوی مادرانه، رابطههای ازهمگسیخته، و مواجهه با گذشته شکل میگیرد و ما را به سفری احساسی و در عین حال فلسفی میبرد.
اما آیا برای تماشای «بونکر دوم» باید حتما «بونکر اول» را دیده باشیم؟ پاسخ من به این سوال منفی است. تماشای «بونکر دوم» به عنوان یک اثر مستقل هم برای مخاطبان جذاب و درگیر کننده است. جلال تهرانی در حال خلق یک سهگانه است که ساختار آن بر پایه فرمول کلاسیک سهگانهها شکل گرفته است. در این ساختار، هر قسمت نهتنها با قسمتهای پیشین ارتباطی محکم و معنادار دارد و داستان را در ابعاد جدیدی گسترش میدهد، بلکه بهعنوان اثری مستقل نیز قابلیت تماشا و درک دارد. این رویکرد هوشمندانه به مخاطب اجازه میدهد تا بدون نیاز به آشنایی کامل با قسمتهای قبلی، وارد جهان اثر شود و همزمان برای کسانی که از ابتدا همراه این مسیر بودهاند، لایههای عمیقتری از داستان و مفاهیم آشکار شود. «بونکر دوم» با این ویژگی، پلی است میان روایتهای پیشین و آنچه قرار است در ادامه این سهگانه
... دیدن ادامه ››
رخ دهد.
جهان آثار جلال تهرانی، پیش از هر چیز، جهانی مبتنی بر کلمات است. او با هر کلمه فضایی تازه میآفریند و تکرارها، مکثها، و تاکیدهای او روی واژگان، مخاطب را به درون معناهایی تازه میکشاند. تهرانی نه تنها به عنوان نمایشنامهنویس، بلکه به عنوان کارگردان نیز با دقت روی این جزئیات کار میکند. بازیگران او باید هر کلمه را دقیق و مهندسیشده بیان کنند؛ آکسانگذاریها، تکرارها، و فراز و فرودها باید طراحیشده باشد. او میخواهد کلمات تا عمیقترین لایههای ذهن و احساس مخاطب نفوذ کنند. در «بونکر دوم»، تکرار کلمات و جملات نه تنها شکلی شاعرانه به متن میدهد، بلکه مانند یک آزمون فلسفی عمل میکند؛ پرسشهایی مداوم درباره معنای زمان، عشق، و انسان در ذهن مخاطب ایجاد میکند. تهرانی از کلمات برای نفوذ به ناخودآگاه استفاده میکند؛ گویی واژگان او، لایههای ذهن مخاطب را میشکافند و او را وادار میکنند تا درباره مفاهیم عمیقتر زندگی تأمل کند. این تاکید وسواسی بر کلمات گاه شکلی افراطی به خود میگیرد، اما همین ویژگی است که آثار او را از دیگر نمایشهای معاصر متمایز میکند.
نمایش، رابطهای سهگانه میان مادر، دختر، و پلیس را پیش میکشد؛ رابطهای که هم پیچیده و هم غیرقابل نفوذ است. تهرانی ما را آرامآرام به این روابط وارد میکند و لایههای درونی شخصیتها را با صبر و دقت باز میکند. این روند کند و زمانبر است و گاه به شکلی آزاردهنده اعصاب مخاطب را میخراشد، اما این شکنندگی، بخشی از هدف نمایش است. مخاطب مجبور است با این فرآیند زندگی کند و در پایان، شناخت و درکی عمیقتر از این شخصیتها و روابطشان به دست بیاورد.
در فلسفه، کلمه و جمله نهتنها ابزار انتقال معنا بلکه واسطهای برای شکلگیری یا رفع سوءتفاهم هستند. هر کلمه میتواند در لحظهای باعث ایجاد سردرگمی شود و در همان حال، نقشی اساسی در روشنسازی و رفع ابهام ایفا کند. در نمایش «بونکر دوم»، جلال تهرانی با درک عمیق از این جایگاه فلسفی، کلمات را به ابزاری چندلایه تبدیل کرده است. او نهتنها معنای کلمات را، بلکه تأثیر آنها در ایجاد یا رفع سوءتفاهمات انسانی، بررسی میکند. نمایش پر از دیالوگهایی است که ساختارشان مبتنی بر پرسش و پاسخ است. پرسشهایی که گاه پاسخی نمییابند و گاه تنها زمینهای برای طرح پرسشی جدید میشوند. این رویکرد دیالوگی، جهان معنایی نمایش را به جهان ذهنی انسان نزدیکتر میکند؛ جایی که هر پاسخ بهجای پایان دادن به سؤال، دروازهای بهسوی پرسشهای بیشتر میگشاید.
آیا متن شاعرانه است؟ بله، اما نه از نوعی که تنها زیبایی واژگان در آن نمود پیدا کند. اگر شعر را جادوی کلمات بدانیم، قطعاً متن تهرانی شاعرانه است، اما نمایشنامه فراتر از شعر است و بیشتر به فلسفه و جستجویی در مفاهیم زندگی گرایش دارد. کلمات او پر از پرسشاند؛ پرسشهایی درباره حقیقت، زمان، عشق، مادرانگی و از همه مهم تر مفهوم فلسفی رابطه.
داستان در فضایی بسته و ایزوله روایت میشود: یک آسایشگاه روانی. این فضا بهخوبی منعکسکننده ذهن پریشان و سرگشته شخصیتها است. دختر که سالها در این آسایشگاه بستری است، درگیر مرز باریک میان توهم و واقعیت است. او تلاش میکند با خلق روایتی از گذشته و حال، معنای زندگی خود را بازسازی کند.این جنگ میان توهم و واقعیت، نقطه قوتی برای نمایش است که به مخاطب اجازه میدهد تا از لایههای مختلف شخصیتها عبور کند و به اعماق روانی آنها دست یابد. مادر، دختر، و پلیس، سه شخصیتی هستند که روابط آنها در بستر همین تقابل ذهنی و عینی شکل میگیرد.
یکی از برجستهترین نقاط قوت این اجرا، بازیهای درخشان گلچهره سجادیه و بهنوش طباطبایی است که بهراستی ستونهای اصلی این نمایش بهشمار میروند. در نمایشی که دیالوگها بهگونهای طراحی شدهاند که پر از برشهای احساسی متضاد، مکثهای هدفمند و تغییرات ناگهانی در لحن و انرژی هستند، بازیگر باید توانایی خارقالعادهای در حفظ تمرکز، هماهنگی با دیگر بازیگران، و کنترل ظریف احساسات داشته باشد. این نمایش به دلیل ریتم کند و دیالوگمحور خود، مستلزم آن است که بازیگران بتوانند حتی در سکوت یا مکثهای طولانی، حضورشان را بهگونهای عمیق و معنادار حفظ کنند. کوچکترین تپق یا بیدقتی در چنین اجرایی، نهتنها میتواند انسجام صحنه را مختل کند، بلکه ممکن است دومینووار کل اثر را از هم بپاشد و ارتباط احساسی مخاطب با روایت را قطع کند.گلچهره سجادیه با تکیه بر تجربه غنی خود، هر جمله و نگاه را به شاهکاری احساسی تبدیل میکند. او با چنان دقتی هر کلمه را ادا میکند که گویی تکتک آنها بخشی از یک پازل روانی پیچیده هستند.
از سوی دیگر، بهنوش طباطبایی در اجرایی بینقص، میان شکنندگی عاطفی و خشم کنترلشده تعادل برقرار میکند، و توانسته است چنان عمقی به شخصیت خود بدهد که هر حرکت و سکوت او، پردهای تازه از روانشناسی پیچیده شخصیتش را آشکار کند. این دو بازیگر با جسارت و ظرافت تمام، موفق شدهاند پیچیدگیها و بار احساسی این نمایش را به بهترین شکل ممکن به مخاطب منتقل کنند، و اجرایی را به نمایش بگذارند که تماشاگر را تا پایان درگیر و مسحور نگه میدارد.
طراحی صحنه در «بونکر دوم» اگرچه فاقد ابهت و عظمت بصریای است که در «بونکر اول» شاهد آن بودیم، اما با بهرهگیری هوشمندانه از عنصر نور و تاریکی، به ابزاری کلیدی در انتقال حس و حال نمایش تبدیل شده است. جلال تهرانی که همواره به جزئیات اجرایی اهمیت میدهد، در این اثر نیز نشان داده است که چگونه میتوان از طراحی صحنه برای تقویت لایههای معنایی و حسی نمایش بهره برد.نور و تاریکی در این اجرا صرفاً عناصر بصری نیستند، بلکه به خودی خود، بخشی از روایت داستان را شکل میدهند. تغییرات تدریجی یا ناگهانی نور، فضای روانشناختی و فلسفی شخصیتها را بازتاب میدهد و لحظاتی از اضطراب، شک، و تأمل را برجسته میکند. به ویژه در صحنههای کلیدی، این بازی با نور و سایه نهتنها تنش درونی شخصیتها را تقویت میکند، بلکه به مخاطب نیز کمک میکند تا از زاویهای عمیقتر به مفاهیم داستان نفوذ کند.این نوع طراحی، چالشی اساسی را که با دیالوگمحوری شدید اثر همراه است، به خوبی مدیریت میکند. در نمایشی که تمرکز اصلی آن بر قدرت و تأثیر کلمات است، ایجاد جذابیت بصری ضروری است تا مخاطب را در جریان کند و تأملبرانگیز روایت همراه نگه دارد.
تهرانی با دقت و مهارت، از طراحی صحنه نهتنها بهعنوان پسزمینهای برای روایت، بلکه بهعنوان یک کاراکتر مستقل استفاده کرده است؛ کاراکتری که به واسطه نور و تاریکی، حس تعلیق و عمق بیشتری به اثر میبخشد.این هوشمندی در طراحی، هرچند مینیمالیستی و بهدور از تزئینات اضافی است، نشان میدهد که چگونه میتوان از امکانات محدود برای خلق فضایی تأثیرگذار بهره گرفت. طراحی صحنه «بونکر دوم» با وجود سادگی ظاهریاش، در خدمت کل اجراست و توانسته است چالشهای بصری یک اثر دیالوگمحور را به شکلی هنرمندانه و دقیق برطرف کند.
«بونکر دوم- شکارچی و قطار» اثری است که با هر جنبهاش، از متن گرفته تا اجرا و طراحی، ذهن مخاطب را به چالش میکشد. تهرانی، با تاکید بر جزئیات، جهانی از کلمات و مفاهیم خلق کرده است که مخاطب را به سفری احساسی و فکری میبرد. این اثر، اگرچه گاه کند و سنگین به نظر میرسد، اما در نهایت، تجربهای ماندگار و متفاوت از تئاتر را ارائه میدهد.
اگر بخواهم تنها یک نکته را برجسته کنم، باید به این اشاره کنم که آثار جلال تهرانی، بیش از هر چیز، تمرینی برای صبر، تعمق، و دیدن جهان از زاویهای تازه است. «بونکر دوم»نیز دقیقاً چنین اثری است.