تمامی عناصر تئاتر باید در خدمت بهتر شدن یک نمایش باشن وگرنه دلیلی برای استفاده ازشون نیست، با این مقدمه اولین نقدم به طراحی صحنه کار بود که به هیچ وجه کمکی به کار نمیکرد و وقت بسیار بسیار زیادی برای تعویض صحنه وجابجایی مبلها صرف میشد که حتی پس از چند بار انجام شدن مضحک مینمود، مخصوصا بخش شرکت حتی ذره ای حس شرکت رو تداعی نمیکرد، و حتی بخش پایین چهارچوب درها طوری بود که همش من نگران بودم که نکنه پای بازیگرها بهش گیر کنه و زمین بخورن که خب همین نکته باعث میشه مخاطب از فضای کار خارج بشه.
نکته دیگر توجه به جزییات هست، اگر کاراکتر هر بار که وارد منزلش میشه کفش بیرونش رو با دمپایی منزل عوض می کنه پس وقتی گوشیش در صحنه اول زنگ میخوره و میده دست کاراکتر احمد صفحه نباید خاموش باشه یا حداقل من مخاطب نباید اون صفحه خاموش رو ببینم.
طراحی لباس برای کاراکتر احمد به هیچ وجه کمک به شخصیت پردازیش نمیکرد، ادمی که همیشه فقیر بوده و تازه زندگیش رو هم باخته در هر صحنه کار یه لباس جدید وتمیز میپوشه اونم رنگای شاد، کاملا فضاسازی ذهن نسبت به کاراکتر بهم میخوره.
پردازش داستان و کاراکترها هم بسیار بسیار ضعیف بود، انگار اتفاقات کلیدی که داستان رو میساخت و کاراکترها رو بهم نزدیک می کرد رو سانسور کرده بودن، اصلا ندیدیم شهرام ونیلوفر چطور به مرحله عاشق و معشوقی رسیدن، شخصیت شهرام رو نشناختیم که شدت کثیف بودنش رو درک کنیم، سارا رو کلا ندیدیم که بخوایم براش و برای شرایطش دل
... دیدن ادامه ››
بسوزونیم.
همچنین وقتی مخاطب حس کنه تماشاگر در خطر واقعیه دیگه براش لذت بخش نیست صحنه ای جمله احمد به شهرام دلخراش و غیر قابل نظاره بود، همچنین کلا کتک کاری هایی که انجام میشد اصلا در خدمت کار نبود.
پخش زنگ تلفن در اسپیکر خراب سالن هیلاج هم کمک خاصی به کار نمیکرد.
گیریم صحنه اخر احساسیترین و سختترین صحنه برای اقای کارگردان/بازیگر بود اما ایشون به عنوان بازیگر باید صحنه براشون تموم میشد و در رورانس با انرژی صحبت می کردن، ولی ایشون با همون حس اومدن و مثلا تشکر کردن از حضار، اگر حستون عادی نمیشه بعد اون صحنه رورانس بدون گپ زدن بعدش انجام بشه، گیریم صحنه اخر دعوا وفحش دادن بود میخواستید با من مخاطبم بعدش دعوا کنید؟
نکات منفی کار بسیار زیاد بود و این نشون دهنده نوزادیه که زودتر از موعد از شکم مادر بیرون اومده، کاشکی بیشتر تمرین می کرد گروه.