دیشب شاهد اجرایی از نمایشنامهی «بالاخره این زندگی مال کیه؟» اثر برایان کلارک به کارگردانی درسا آقائی بودم.
این نمایش با تکیه بر بازیهای درخشان،
... دیدن ادامه ››
بهویژه شاهین زارع و یوکابد موسوی، تأثیرگذاری ویژهای داشت.
شاهین زارع با تسلط بر بیان و تغییرات ظریف چهره، موفق شد حس و حال شخصیت را کاملاً منتقل کند؛ مهارتی که در نمایشهای کلام محور اهمیت دوچندانی دارد.
یکی از چالشهای این اجرا، تپقهای بازیگران بود که در لحظاتی تمرکز مخاطب را بر هم میزد.
برای تماشاگری که در روزهای پایانی اجرا انتظار هماهنگی کامل دارد، این مسئله میتوانست آزاردهنده باشد.
بااینحال، اجرای کلی از کیفیت بالایی برخوردار بود و این خطاها تأثیر چشمگیری بر ارزش نمایش نداشتند.
( پیشنهاد میکنم پیش از دیدن اجرا، این بخش مطالعه نشود. )
بالاخره این زندگی مال کیه؟ اثری چالشبرانگیز دربارهی حق تصمیمگیری فرد دربارهی زندگی و مرگ خود است.
شخصیت اصلی، فردی باهوش و آگاه است که پس از یک حادثه ی شدید، تنها توانایی حرکت عضلات صورت خود را دارد.
او تصمیم میگیرد به زندگیاش خاتمه دهد، اما سیستم پزشکی و قضایی با این تصمیم مخالفاند.
اما تفاوت کلیدی میان نمایشنامه ی اصلی و اجرای این زندگی مال کیه اینجاست که در نسخهی اصلی، قاضی به نفع شخصیت اصلی، آقای هریسون، رأی میدهد و به او اجازه میدهد از تجهیزات پزشکی جدا شود و بمیرد.
اما در این اجرا، قاضی او را مجبور به ادامهی زندگی تحت مراقبتهای ویژه پزشکی میکند.
این تغییر، پیام نمایش را کاملاً دگرگون میکند.
در نسخهی اصلی، نمایشنامه بر آزادی فردی و حق انتخاب تأکید دارد، اما در نسخهی درسا آقائی، کنترل سیستم بر زندگی فرد برجستهتر شده است.
این تغییر به نظر، بازتابی از وضعیت جامعهی ایران است که در آن، حق انتخاب فردی در بسیاری از مسائل سرکوب میشود.
اشکان رفیعی – سوم اسفند ماه هزار و چهارصد و سه