شمیم شعرهایم را به تو می بخشم
حالا که
دستهایم ز نوازش موهایت به دور است
ای سبزپوشان
سرمای زمستان در قلبم لانه کرده
و در کنج دلم یخها تلمبار کرده
شمیم شعرهایم را به تو می بخشم
پیمانی که با تو بسته بودم
از سرمای دلم
شکسته
ای ناجی من
میان بهبوهه ناکامیها
شعرهایم را درون پاکتی بی نام و نشان می گذارم
و به روان آب می سپارم
شمیم شعرهایم را به تو می بخشم
زیرا که دگر چیزی برای بخشیدن ندارم