"نقاب قدرت" بازخوانی نمایش تارتف اثر مهرداد کورش نیا در بستر جابهجاییهای طبقاتی و نقش زنان"
تئاتر همواره بستری برای بازتاب
... دیدن ادامه ››
تاریخ، سیاست و تغییرات اجتماعی بوده است. نمایش تارتف، اثر مهرداد کوروشنیا، که این روزها در مجموعه تئاتر هامون به روی صحنه میرود، نمونهای موفق و تفکر برانگیز از ترکیب تاریخ و درام، با چاشنی طنز و است.
اجرای کمنظیر سحر آغاسی و منصور صوفی، این اثر را به یکی از بهترین نمایشهای اخیر تبدیل کرده است.
نمایش در سطح روایی خود به یکی از رویدادهای مهم دوران پهلوی اول، یعنی قانون کشف حجاب، میپردازد.
رضا شاه، تحت تأثیر اصلاحات آتاتورک، این قانون را تصویب کرد و برای اجرای نمادین آن، از رجال دربار خواست همراه با همسران بیحجابشان در مراسمی شرکت کنند و مسیری هزارمتری را پیش از رسیدن به مکان مراسم در کنار خانواده ی بی حجاب خود پیاده روی کنند تا مردم به صورت واضح وضع قانون جدید را حس کنند.
در این میان، یکی از رجال جدید دربار که از ترس آبرو و تحت تأثیر سنت با کشف حجاب همسرش مشکل دارد، تصمیم میگیرد زنی را استخدام کند تا نقش همسرش را در این مراسم بازی کند.
زن، نقش خود را به بهترین شکل ایفا میکند، اما نمایش لایهی پنهانی دیگری نیز دارد که به تدریج آشکار میشود.
این زن، فرزند یکی از زنان دربار قاجار است؛ زنی که مادرش، همسر شاه سابق، پس از روی کار آمدن پهلوی مانند تمام اعضای حرمسرا از دربار اخراج شده و در فقر جان باخته است.
او که ابتدا قصد دارد انتقام بگیرد و حتی رضا شاه را به قتل برساند، پس از به دست آوردن فرصت در نهایت به این نتیجه میرسد که مشکل نه در یک فرد، بلکه در کل ساختار قدرت است.
او در یکی از دیالوگهای کلیدی نمایش میگوید:
"اگر او را هم بکشم، باقی مردم را چه کنم؟"
این دیالوگ مستقیماً به مفهوم دیالکتیک ارباب و بردهی هگل اشاره دارد. هگل در پدیدارشناسی روح توضیح میدهد که تضاد میان ارباب و برده، صرفاً با حذف یکی از طرفین حل نمیشود، بلکه ساختارهای جدید سلطه بازتولید میشوند.
زن در نمایش نیز به همین نتیجه میرسد: حتی اگر فردی را از قدرت حذف کند، سیستم همچنان برقرار خواهد بود و این جابهجایی طبقاتی، تغییری بنیادین ایجاد نخواهد کرد.
این مسئله ما را به پرسش اساسی فلسفه سیاسی میرساند: آیا تغییر حکومتها، بهراستی تغییری در ساختارهای قدرت ایجاد میکند، یا تنها اربابان عوض میشوند و مناسبات سلطه به شکل دیگری ادامه مییابد؟
مرد درباری، که از طبقهای فرودست برخاسته و در دورهی قاجار فرزند باغبان دربار بوده، در پاسخ به درخواست زن برای کمک، گذشتهی خود را یادآوری میکند:
"زمانی که من در فقر بودم، شما کجا بودید؟"
این دیالوگ به نوعی اشاره به تحلیلهای کارل مارکس دربارهی تاریخ مبارزات طبقاتی دارد.
مارکس در مانیفست کمونیست توضیح میدهد که تاریخ، چیزی جز سلسلهای از مبارزات میان طبقات حاکم و تحت سلطه نیست.
اما نکتهی کلیدی اینجاست که گاهی افراد از طبقات فرودست به قدرت میرسند و خودشان تبدیل به بخشی از همان نظام سلطه میشوند.
"زمانی که من در فقر بودم، شما کجا بودید؟"
در واقع، این دیالوگ نشان میدهد که در طول تاریخ، قربانیان دیروز میتوانند ستمگران فردا شوند و هیچ تضمینی وجود ندارد که تغییر جایگاه اجتماعی یک فرد، به تغییر ساختار کلی منجر شود.
تاریخ و نقش زنان در قدرت: از قاجار تا پهلوی
یکی از جنبههای جالب نمایش، بازنمایی نقش زنان در تحولات تاریخی ایران است.
برخلاف تصور عمومی، در دورهی قاجار برخی زنان خاندان سلطنتی نفوذ قابل توجهی در سیاست و فرهنگ داشتند.
زنانی مانند مهدعلیا، مادر ناصرالدینشاه، نمونهای از این تأثیرگذاری بودند.
اما پس از سقوط قاجار و روی کار آمدن پهلوی، این دسته از زنان تقریباً به حاشیه رانده شدند.
کشف حجاب و تأسیس دانشسراها، در ظاهر فرصتی برای ورود دوبارهی زنان به عرصهی اجتماعی بود، اما این تغییر از بالا و با اجبار انجام شد.
نمایش به این تناقض تاریخی اشاره دارد: زنان قاجاری که در سیاست و فرهنگ تأثیرگذار بودند، حذف شدند؛ اما زنان جدید، در قالبی دیگر، دوباره به جامعه بازگشتند.
در این نمایش، ما با بازتولید قدرت از طریق نظامهای اجتماعی و سیاسی مواجه میشویم. این مفهوم مستقیماً با نظریات میشل فوکو دربارهی قدرت مرتبط است.
فوکو معتقد بود که قدرت فقط در دست یک فرد یا گروه خاص نیست، بلکه در تمامی مناسبات اجتماعی جریان دارد و دائماً بازتولید میشود.
این نمایش نیز نشان میدهد که تغییر حکومت، الزماً به معنای تغییر ساختار قدرت نیست؛ بلکه صرفاً شکل ظاهری آن دگرگون میشود.
یکی از نقاط قوت نمایش، استفادهی هوشمندانه از طنز به عنوان یک ابزار انتقادی است.
درحالیکه مخاطب درگیر مفاهیم عمیق تاریخی و سیاسی میشود، لحظات طنز ظریفی در متن وجود دارد که فضا را تلطیف میکند.
در کنار متن قوی، بازیهای بازیگران، بهویژه سحر آغاسی، نمایش را به سطح بالاتری برده است. اجرای او در نقش یک زن قربانی، یکی از بهترین اجراهایی است که تا کنون دیده ام.
به صورت کلی تارتف نمایش سادهای نیست؛ بلکه روایتی است از چرخش قدرت، تغییر جایگاهها و تداوم سلطه در اشکالی جدید.
این نمایش نشان میدهد که چگونه در طول تاریخ، طبقات حاکم تغییر میکنند، اما روابط قدرت اغلب ثابت میماند.
این پرسش همچنان مطرح است: آیا تغییرات سیاسی به معنای تغییرات واقعی برای مردم فرودست است، یا تنها بازیگران صحنه عوض میشوند؟
این اثر نمایشی، با استفاده از یک واقعهی تاریخی، بین گذشته و امروز پلی میزند و مخاطب را به تأمل دربارهی نقش حکومتها، مردم و ساختارهای اجتماعی وامیدارد.
تماشای این نمایش، هم از نظر هنری و هم از نظر فلسفی، تجربهای ارزشمند است که توصیه میکنم هیچکس از دست ندهد.
اشکان رفیعی - هجدهم اسفند ماه هزار و چهارصد و سه