نمایش هفت شب با مهمان ناخوانده در نیویورک
کار دوست داشتنی بود و به دل من نشست.قصه انسانی و شاید حال خیلی از آدمهای امروز جامعه
داستان پیچیده ای نبود.تقابل دو نگاه به زندگی.پیر مرد ایرانی خوشبین که همه چیز در نظرش زیباست چون به همه چیز حتی مسایل به ظاهر زشت زیبا مینگرد و مرد جوان نویسندهای که همه چیز این دنیا در نظرش سیاه و تیره است.یا فقط قسمت های سیاه همه چیز رو میدید که واقعا سیاه بود و وجود هم داشت اما او جز این نمیدید و دلیلش هم برای این نگاه موجه بود.آدمی که ازین دنیایی که هر گوشش جنگ و ظلم و زور گویی سیاسی ها و دروغ دروغ و درغ و کینه و ریا و رقابت ها و برد وباخت های بیهوده و زندگی های پوچه بیذاره مواجه میشه با پیر مردی که در همین جامعه زیبا میدید و شکر گذار بود.
مرد نویسنده آدم مدرن و سورئالیه که از همه دنیا بریده و در غار سیاه افکارش اسیر شده منتظر هیچ چیز جز مرگ نیست با زندگی ناخواسته کنار پیرمرد میهمان متحول میشه
رگه هایی از شخصیت این آدم مبتلا به خیلی از آدمهای این جامعه است شاید در کل شخصیت اغراق آمیزی باشه.حالا اینجا نویسنده برای این درد مشترک خیلی از آدمها نسخه ای تجویز میکنه که نمیدونم در واقعیت تا چه حد موثره(به نظرم موضوع و درگیری این جنس ادمها کمی پیچیده تر از این باشه که به این راحتی حل بشه)ولی در خط سیر داستان موثره و پیر مردی که دوست میداره همه چیز رو و البته آدم بینش مندیه و روح بلندی داره و یک مرد سنتی ایرانی اهل شعر و ادب و قصه
... دیدن ادامه ››
اینهاست باعث دگرگونی مرد نویسنده میشه!
بازی های خیلی خوب .با یک صحنه خیلی ساده و فکر شده و طنز خوب و به جا.ولی نمیدونم مردم چرا دیگه شورشو در میارن و فقط میخندن.به همه چیز میخندن.عجیبه برای من!!
یک اتفاق جالب هم در حین نمایش افتاد اونم 1 آقای بسیار ساده با نمک بود که وسط نمایش بلند شد و رفت به خیال خودش بیرون سالن ولی در واقع کنار همه ما بود و با صدای خییییلی بلند با تلفن همراهش فریاد میزد "سلیمه سلیمه من تو تآترم.خاموشش کن..) چند بار.بعد که برگشت هم انگار صندلیشو گم کرده بود هل شده بود پاک بنده خدا :)
خلاصه اینکه ببینید این کارو.