نقد هوشنگ گلمکانی بر دربند:
دربند مواد و مصالح فراوانی برای نقد اجتماعی دارد و اغلب اظهار نظرها پیرامون آن نیز در همین جهت بوده است. البته فیلمنامهی نسبتاً خوبی هم دارد و کارگردانی شهبازی نیز نشانهى ارتقای تواناییهای اوست (با این تبصره که غیبت خانوادهی دخترک دانشجوی شهرستانی در آغاز ورودش به گرگشهر تهران - چه حضور موقت فیزیکی و چه پیگیری از راه دور- باورکردنی نیست؛ ضمن اینکه سادگی دخترک گاهی به بلاهت پهلو میزند)، اما یک نکتهی ساختاری در اجرای فیلم به نظرم مشکل اساسی آن است: حسوحال فیلم فدای حفظ تندی ریتم شده. توضیحش این است که شهبازی برای پرهیز از کندی ریتم فیلمش، چه در اجرا و چه در تدوین، دربند را از نفس انداخته است. این ریتم سریع البته تماشاگر را برای اطلاع از وضعیت و سرنوشت شخصیت اصلی فیلمش به دنبال خود میکشد، اما فرصتی برای نزدیک شدن به دنیای درون آدمها پیدا نمیکنیم. سکانس مشاجرهى نازنین با صبا (پگاه آهنگرانی) از این حیث یک مثال نمونهای است که در کمتر از یک دقیقه، این دو از موقعیت دو دوست به شکلی باورنکردنی دور میشوند.