ای شمع آهسته بسوز
این قلم کند شده
اندکی آهسته تر اشک بریز
شعر من مانده هنوز
من غبار تیرگی را می سرایم
تو نسوز
تو بمان در پس این شعر سپید
در تب آن رفته ز یاد
در شب تیره و تار
که در آن تاریکی غم و اندوه مرا می خواند
آه ای شمع خاموش مشو...
...شعر من مانده هنوز
من هراس بی کسی را می سرایم
تو نسوز
شعر من مانده هنوز...