بدرود
دل تنگ شدم وقتی آسمان هم به حال من گریست...
ناگهان اشک بر گونه ام سرازیر شد، یادت افتاد بر جانم...
آرام آرام جان دادن قلبم را دیدم،سکوت کردم.
بغض گلویم را گرفته بود، با نگاهم فریاد زدم
کسی نبود...
آرام جان دادم...
هنوز به دیدنت می آیم؛ مرا نمی بینی
آسوده زندگی میکنی بدون هیچ وجدان درد...
سرخوش، بدون احساس.
به تو کب مینگرم، در گوشت فریاد میزنم
... دیدن ادامه ››
نگاهم کن
اما...صدایم هم به جایی نمیرسد.
روزگارت خوش... لبانت خندان.
تو مرا بردی تا اوج ویرانی...
امیدوارم من تورا به فراموشی بسپارم...
یا
تو مرا یاد کنی...
از: خود