شاعر تمام شده
نگاه میکنم از غم به غم که بیشتر است
به خیسی چندانی که عازم سفر است
من از نگاه کلاغی که رفت فهمیدم
که سرنوشت درختان باغمان تبر است
به کودکانه ترین خواب های توی تنت
به عشقبازی من با ادامه بدنت
به هررگی که زدی و زدم به حس جنون
به بچه ای که توهم درمیان جاری خون
به آخرین فریادی که توی حنجره است
صدای پای تگرگی که پشت پنجره است
به
... دیدن ادامه ››
خواب رفتن تو روی تخت یکنفره
به خوردن دمپایی بر آخرین حشره
به هرگزت که سوالی شدو نوشت کدام
به دستهای تو در آخرین تشنج هام
به گریه کردن یک مرد انور گوشی
یه شعرخواندن تاصبح بی هم آغوشی
به بوسه های تو در خواب احتمالی من
به فیلم های ندیده به مبل خالی من
به لذت رویات که برتن کفی ام
به خستگی تو از حرفهای فلسفی ام
به گریه وسط شعرهایی از سعدی
به چای خوردن تو پیش آدم بعدی
قسم به اینهمه که در سرم مدام شده
قسم به من به همین شاعرتمام شده
قسم به این شب وشعرهای خط خطی ام
دوباره برمیگردم یه شهر لعنتی ام
به بحث علمی بی مزه ام درگوشت
دوباره برمیگردم به امن آغوشت
به آخرین رویامان به قبل کابوست
دوباره برمیگردم به آخرین بوسه
از: مهدی موسوی