برای کسانیکه موضوع نمایشنامه رو پرسیده بودن، یرما داستان زنیه که در حسرت داشتن بچه میسوزه و تمام تلاششو میکنه تا به آرزوش برسه. شوهرش مردی به قول اون یبسه که به این آرزوی همسرش بی توجهه و برعکس اشتیاق زنش به داشتن بچه،اون به دنبال یه زندگی آروم و یکنواخته. اطرفیان زن به منظور کمک به مشکل یرما پیشنهادات وسوسه آمیز و اغواگرانه ای بهش میدن در حالیکه یرما زن وفادار و اخلاق مداریه... تا اینکه... و باقی ماجرا رو خودتون ببینید :)
نوشته لورکا، ترجمه شاملو و کارگردانی رفیعی. این اسامی کافیه تا تماشاچی بدون اینکه منتظر پیشنهاد یا نظر دوستان بشینه به دیدن اجرا بره. و الحق که اجرای زیبایی بود. همه چیز خوب بود... و بازیها بزرگترین نقطه قوت کار بود از نظر من. موسیقی زنده ی کار هم عالی بود که توی لحظه لحظه ی اجرا روی کار نشسته بود. با دکور کارامد و طراحی لباس مناسب با شخصیتها، در تک تک صحنه ها تصاویر چشم نوازی خلق شده بود که بعد از اجرا مرتب جلوی چشمم میومد... صحنه ی رخت شستن زنان در حال غیبت و بدگویی، و صحنه رویارویی یرما و مرد جوان، صحنه کابوس و خیالات یرما، صحنه درگیری یرما و شوهرش...
با اینکه با تم نمایشنامه یعنی عشق شدید زن به مادر شدن و احساس بی ثمری و پوچی اون بخاطر نداشتن بچه ارتباط حسی نمیتونستم برقرار کنم و درک چنین حسرتی در دنیای واقعی برام سخته، ولی اجرای نقش یرما انقد خوبه که آدم باهاش همراه میشه و دوست داره اون هرطور شده به آرزوش برسه. همونقدر که در شکار روباه، سیامک صفری با نقش آغامحمدخان در ذهن من تا ابد ثبت شده ، نام یرما هم با نام نسرین درخشان زاده ثبت شد. :)