سلام
دوستان این شعر کمی طولانیه اما بخونید فکر کنم خوشتون بیاد اگه لطف کنید نظر بدید خوشحال میشم.
اشرف خلقت
خلایق نه اعضای یک پیکرند
که در آدمیت به یک سو نرند
یکی درد دارد هزاران هزار
یکی هرچه خواهد کند بی خیال
یکی از غم مشکلات شد هلاک
نداند یکی معنی مشکلات
یکی از نداری شده بی نوا
شده
... دیدن ادامه ››
دیگری از نداران جدا
یکی شرم دارد ز فرزند خود
دهد دیگری شهر به فرزند خود
یکی بهر همنوع خود سینه چاک
کشد دیگری یار خود را چه باک
یکی همسرش می کند ریز ریز
کند آن یکی با برادر ستیز
شده رسم گر خواستگاری روند
یه ظرف اسید همره خود برند
ندارد دگر احترام مادری
نسوزد دلی بهر هیچ خواهری
پسرگشته چون بی حیا این زمان
ندارد پدر احترام نزد آن
ندارد برادر خبر از غمت
چه هی نام او آوری بر لبت ؟
تو گر بر زمین میخوری یک زمان
نگیرد کسی دست تو رایگان
شوی چون معلق لب پرتگاه
لگد می زنند خود روی قعر چاه
تو گر خواهشی از برادر کنی
دگر دیدنش آرزو می کنی
نداند کسی مرده یا زنده ای
رسد آن زمان بی خبر رفته ای
برادر زند بر سر و سینه اش
کشد خواهرت آه از سینه اش
تورا می برند بی نفس سمت گور
بسی اشک ریزند چه اشکهای شور
به دنبال تو می دود خواهرت
برادر شود نقش خاک رهت
چنان می زنند زجه از رفتنت
شوی خود پشیمان تو از مردنت
عجب گشته ای پر کس و کار تو
عزیز گشته ای نزد هر یار تو
به جیب رفته دست همه آن زمان
شده صحنه کارزار آن مکان
یکی می کند پول گورت حساب
کند دیگری مدعوین احتساب
غذا کی مهیا شده مانده ای
به عمرت چنین قصه ای خوانده ای ؟
ندانم که با اینچنین طینتی
چه شد ما شدیم اشرف خلقتی
چه غم دارد این غصه آدمی
عجب دارد این قصه آدمی..