یه نمایش جمع و جور و خلاصه .. مثل یه جمع بندی درباره ازدواجهای قومی و بدون عشق .. ناهماهنگی مهاجران شهرستان با آداب بی مرز تهران و بعد ناهنجار شدن توی این بی در و پیکری تهران ..
توی این نمایش همه از دید غیر مغرضانه حق دارن و دارن از حق خودشون دفاع و استفاده می کنن .. مرد می گه همون قانونی که به من حق ازدواج دوم رو می ده حق سرپرستی پسرم رو هم می ده .. بله راست می گه ..
دوست مرد می گه حالا که جدا می شی با من ازدواج کن .. دوستت دارم ..
زن می گه یعنی بعد از ده سال زندگی هیچی از این زندگی به من نمی رسه؟
..
با یه دوره ی کوتاه می بینیم همه دارن در حق هم اجحاف می کنن ولی همه هم دارن از حقشون استفاده می کنن .. شایدم سوءاستفاده
..
و اون ندایی
... دیدن ادامه ››
که با زنگ تلفن به ما نشون می دن و هر لحظه بلندتر می شه
..
سوری از کارگر خونه می پرسه"من باید چیکار کنم؟"
و اون می گه"مامانم گفته زن باید مطیع شوهرش باشه"
اینحاست که همه چیز یادمون میاد که قانون همیشه مردونه اس
..
این نمایش خلاصه و کوتاه یادآور خوبی بود برای اینکه گاهی یه تلفن به خودمون بزنیم و یادمون نره کجاییم