شاید من اشتباه می کنم.ولی چیزی که من از تعریف طنز می دونم اینه که طنز بازگویی مسائل اجتماعیه.
بعضی وقت ها طنز تلخ و بعضی وقتها کمی شیرین.
به نظر من این کار طنز بود...اما کمدی نبود...
طنز بود از نوع طنز تلخ.چون بیشتر از این که آدم رو بخندونه بیشتر به فکر فرو می برد...
فکر به این که انسان امروزی با تمام شلوغی های اطرافش باز هم تنهاست...
اینکه آدم هایی که تصور می کنند چقدر می تونن قدرتمند باشند در تنهایی خودشون چقدر ضعیف هستن.
در نهایت وقتی از سالن میای بیرون حس اینکه رفتی یه کار کمدی دیدی که راحت میتونی بهش فکر نکنی یا حتی دیالوگاش تو ذهنت نمونده باشه رو نداری. اتفاقاً با یه کم تأمل و دید عمیق تر به اطراف می تونی جنبه های مختلف شخصیت رابینسون رو تو شخصیت آدم های دور
... دیدن ادامه ››
و بر ببینی.
نمی خوام اغراق آمیز یا تعصب گونه صحبت کنم.کار ضعف هایی هم داشت. اما نقاط قوتش بیشتر از نقاط ضعفش بود.
مقایسه شاید درست نباشه اما من به شخصه دیدن 1000 تا از این نوع سبک نمایش رو به دیدن نمایش هایی به سبک کارهای آقای حداد یا دشت آرای ترجیح میدم.کارهایی که از لحاظ اقتصادی و از لحاظ زمانی واقعاً ارزش نداره...