یه آقایی تقریبا 50 ساله امشب قبل از اجرا با یکی دعواش شد خلاصه شروع کرد به جر کشیدن و اینکه به طرف گفت بعدش بیرون وایسا تا بهت حالی کنم اینقدر قاطی بود که تا مسئول سالن در ملا عام تهدید به اخراجش نکرد ساکت نشد. بعد اجرا شروع شد من هر چند دقیقه یک بار این آقا را مد نظر داشتم. تو اجرا اول هنوز عصبی به نظر میرسید همون قدر عصبی که علی عمرانی از نیومدن رفیقش سر قرار به نظر میرسید و اواخرش بازم مثل علی عمرانی فراموشی گرفته بود ویادش نمیمومد همین آقایی که بغلش نشسته تا چند دقیقه پیش قصد کشتنش رو داشت. بعد که خواننده شروع به آواز خوندن کرد دیدیم داره خودشو تکون تکون میده ولی نه طوری که بغلیش متوجه بشه خیلی ریز . تو اجرا دوم که خانوم نصیر پور اومد دیدم همونجایی که ایشون از خاطرات بر باد رفته اش یاد میکرد آروم یه دستمال از جیبش در آورد و گوشه چشمشو پاک کرد ! تا نمایش علی سرابی که دیگه بگیر برو تا آخرش !آخرش یعنی رمانیکه خانوم دولتشاهی از آزادی بعد از طلاقش میگفت طوری که انگار گارد گرفته باشه زنشو زیر چشمی می پایید تا واکنش اونو بسنجه ! وقتی افشین هاشمی شراره رو میخوند هرچند معلوم بود نمیتونه یه اندازه ترانه های قدیمی همراهی کنه اما همونطوری که این بار بدون خویشتن داری از خنده رو نفری که تا چند دقیقه بعد باهاش قرار دعوا گذاشته بود ولو شده بود بلند داد می زد شراره ! و حتی به حبیب یا دآوری میکرد که آبه ! یادم نره که بگم آخرش کسی که اول از همه داد زد رحمانیان که باعث شد اشکان خطیبی دستشو بگیره بیاردش وسط همین ایشون بود. قبل از خروج از سالن نفر بغل دستیشو بوس کرد و البته من دیگه نفهمیدم بهم چی گفتن اما فهمیدم یه نمایش خوب از یک هنرمند خوب مثل رحمانیان با یک انسان (که شما باید بگید بد یا خوب) چی کار میکنه!