لحظه ی اولی که برای این نمایش رزرو کردم....هیچی نمی دونستم...نه از آقای رحمانیان..نه از نمایش...وقتی بلبت رو رزو کردم ...یاز هم یه حس ذوق غریب...ولی وقتی در شب سوم با تمام سختیاش رو صندلی های تالار شمس نشستم...انگار برای دو ساعت جهان متوقف شد و فقط و فقط صحنه بود...برای دو ساعت لذت بردن...خندیدن ...اشک ریختن....زندگی کردن....خدا رو شکر می کنم تو این سن و با تمام سختی هاش رفتم...!