سلام به همه دوستان اهالی تئاتر و دیدن و شنیدن
راستش وقتی نوشتههای شما رو میخونم چیزی برای نوشتن ندارم ولی انقدر "ترانههای قدیمی" برام زندگی بود که ترجیح دادم بنویسم
اول از همه از لطف آقای زهره وند ممنونم که باعث شد، من خاطرههای زندگیم رو با حضور کسی که واسم خاطره رو ساخته بود، به تماشا بشینم
و بعد اسنکه، اعتراف میکنم تو چند سال گذشته که جدی شروع کردم به تماشای تئاتر کار زیبا و دل نشین زیاد دیدم، زیبایی این نمایش به غیر از هنر کارگردان و اجراهای فوقالعاده واسه من، تو زنده کردن لحظات زندگیم بود... بوستان آب و آتش، مترو صادقیه، میدان فردوسی، کافه نادری و ... همه جاهایی که زندگی منو ساخته بودند، که اگر قرار باشه یه روزی تهران نباشم ، یا ایران نباشم، همینا رو دارم بگم... همینجاها بودم، عاشقیهام، گریههام، غصههام، دیدارهام، حرفام، دلتنگیهام، شادیهام.. همه همینجاها بود، همه کمرنگ و پررنگ همین نمایش بوده....
یه جاهایی خودمم نمیدونستم اشک شوق دارم یا اشک دلتنگی
حضور جعفر پناهی و رخشان بنی اعتماد و ... بی نظیر بود واسم
تشکر ویژه هم از حامد حسینان و محمد عمروآبادی دارم، دوستای خوب قدیمی که نمیشه فراموششون کرد
این تئاتر رو باید با دل و جان دید