واعظ روی به جوان کرد و گفت: اکنون تو را اختیار است. از این هر سه، آنکه موافقتر است، قبول کن.
آن جوان بن گوش خاریدن گرفت!
واعظ گفت: زود بگو. کدام میخواهی؟
جوان گفت: خواهم که بر خر نشینم و گاو پیش کنم و به سوی باغ روم.
گفت: آری. ولی چنان نازنین نیستی که تو را هر سه مسلم شود.
:) :))
از: کتاب خط سوم( شمس تبریزی )