من در زندگی رویایی خودم
و تو در واقعیت از من دور
ولی من به همین نزدیکی ها در افکارم دلخوشم
در خلا نبود تو
در این احساس دور ولی نزدیک به من
من به روزهایی می اندیشم
که تورا به من می رساند
من به با تو بودن هایی فکر میکنم
که مرا به آرامش می رساند
آرامشی که حتی با خیال و رویای تو نیز کامل می شود
به
... دیدن ادامه ››
راستی...
چه روزی بود آن روز که مرا در هم شکستی؟
و خودت در بند بند وجودم نقش بستی
بعد از آن بود که من خود را در آینه با طرحی تازه نگریستم
و بعد ار آن بود که من عاشق شدم
عاشق آینه ای که هر روز تورا به من هدیه می کرد
من تنها با رویایی از تو عاشق بودم
و واقعیت چیز دیگری بود
و من با چشمان بسته
تنها به دنیای خیالی خود می نگریستم
بدون این که بدانم در دنیای من فقط من هستم و من
ولی من دوست دارم نادان بمانم
دوست دارم این ندانسته هارا
وقتی که به من اجازه لبخند می دهد
وقتی که می توانم عاشق باشم
حتی یک عاشق خیالی...