تاکید بر اجرای خلاقانه، چیزی بود که در بیشتر نظرات تیوال این نمایش دیدم و همین کافی بود تا کنجکاو دیدنش شوم. قبلا خلاصه داستانش را خوانده بودم و اصلا جذبم نکرده بود. به نظرم تکراری میآمد. حالا که نمایش را دیدهام، باز هم به نظرم داستان تکراریست. اما در همین داستان تکراری، موقعیتهای جذابی شکل گرفته بود. اجرای خیلی سختی هم داشت که به نظرم هر دو بازیگر به خوبی از عهدهاش برآمده بودند. در طول اجرا فکر میکردم که خلاقیت حتما به فرم اجرا و ایدهی کارگردان یعنی پارسا پیروزفر برمیگردد. منظورم اجرای این نمایش تنها با دو بازیگر است که فوقالعاده بود و همخوانی عجیبی هم با مضمون نمایش داشت. چون به گمان من این نمایش قابلیت اجرا به صورت معمول را هم داشته که البته در این صورت خیلی از نکات مثبت فعلیاش را از دست میداد.
بعدا و پس از کمی جستجو فهمیدم که این ایده در اصل در نمایشنامه بوده. در واقع خلاقیت در دل نمایشنامه وجود داشته. همینطور استفاده از تصاویر پسزمینه که عکسهای مربوط به اجرای سایر کشورها را که میدیدم، انگار کیفیت بهتری هم داشتند. با دیدن تصاویر اجراهای دیگر، به نظرم رسید که پارسا پیروزفر هم قبلا همان اجرایی که من داشتم عکسهایش را تماشا میکردم، دیده و از آن ایده گرفته. قصد مقایسه ندارم و انگیزهی جستجویم هم ذوقزدگی بود از کارگردانی "سنگ در جیبهایش" و این کنجکاوی که چه میزان از ایدهها متعلق به اجرای ایرانی نمایش بوده است. الان احساس میکنم پارسا پیروزفر به بهترین شکل از عهدهی کارگردانی و اجرای نمایشنامه بر آمده. همچنین از اجرای مجدد برخی ایدههایی که شاید پیشتر اجرا شده باشند.