چی بگم.... اصلا چی دارم که بگم... سه تا داستانی که هر کدومش سینه ی آدمو به درد میاره... چقدر حیف که به راحتی قربانی شرایط زندگی و سرنوشت میشیم. همیشه انگشت اشاره رو به سمت دیگران میگیریم بدون اینکه یک لحظه فکر کنیم که چه چیزی این آدمها رو به کسی که امروز هستند تبدیل کرده... بازی بانوان صالحی،ادبی و رهنما حرف نداشت. نگاه گیرای خانم ادبی ذوبم کرد..... خانم ساناز بیان از شما برای این نمایش سپاس فراوان دارم. امیدوارم به زودی شاهد کارهای زیبای دیگرتون باشیم.