آقا دیشب برخی از دوستان تماشاچی نیمه ی اول داستان حسابی از خجالت این نمایش در اومدن با خنده و قهقهه و بعضا دست زدن و به جان خودم سوت زدن تا جایی که بهبودی عزیز یکی دو نگاه عاقل اندر سفیه انداخت بهشون اما حال کردم وقتی نیمه ی دوم شروع شد و روند داستان عکس شد سکوت حاکم بر سالن تمام خنده ها رو از لبها برچید شاید یه جاهایی هم یکی دو قطره اشک گرفت ... اگه شادی داشته باشیم به جای خودش و همه چیمون سر جای خودش باشه قدر یه همچین نمایشی رو بیشتر میدونیم.